آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

ترس‌های ما ایرانیان (( از چه می ترسیم؟))

 ما می‌ترسیممی‌ترسیم که شغل خود را از دست بدهیم . می‌ترسیم که مال خود را از دست بدهیم. می‌ترسیم که عزیزان خود را از دست بدهیم.  می‌ترسیم که سلامت خود را از دست بدهیم. می‌ترسیم که تصادف کنیم. می‌ترسیم دیر برسیم. می‌ترسیم که زود بمیریم.
می‌ترسیم که هر لحظه در خیابان به هر علتی دستگیر شویم. می‌ترسیم که هر لحظه ماموران به خانه‌ی ما بریزند. می‌ترسیم که در جمع با یکی دعوا کنیم یا وسط دعوایی گیر بیفتیم و چاقو و گلوله بخوریم. می‌ترسیم که با یا بدون علت ناگهان از ماشینی عده‌ای پیاده شوند و ما را به ناکجا ببرند. می‌ترسیم که در خیابان ماموران با باتوم‌ به ما حمله‌ور شوند.
جدا از فوبیاها یا ترس‌های روانی بیمارگونه‌ی شخصی مانند ترس از تاریکی، ارتفاع، آب، آتش، خون، حیوانات و دیگر ترس‌ها، علت‌های اجتماعی بسیاری نیز دارند. این جنبه‌های اجتماعی در محیط‌ها و جوامع ناامن برای افراد بیشتر می‌شود و چه بسا حادتر و شدیدتر از فوبیاهای شخصی باشد.
بسیاری از اینها ترس‌های اکتسابی است. یعنی مساله‌ای فطری و روانی نیست و با فوبیاهای روانی و فطری هم تفاوت دارد چون مربوط به محیط و جامعه‌ی ماست و نه نهاد و روان ما. ترس‌ها همیشه وجود دارند اما برخی نظیر اینها از ناامنی جامعه ناشی می‌شود. «ترس‌های جمعی» که درد مشترک همه‌ی ماست.

■ فوبیای خارج از خانه
تقریباً بسیاری زنان و دختران ما در محیط خارج از خانه می‌ترسند و امنیت ندارند و مدام در معرض تهدید و آسیب و استرس هستند. خیابان‌های شهرها مملو از عوامل تهدیدکننده و ترس‌آفرین است. به ترس از غریبه‌ها، مردان ناشناسی که متلک می‌گویند، ترس از سوار شدن تنها به ماشین افراد غریبه یا رفتن به محل‌های ناشناس، ترس از خشونت و دعوا و آسیب جسمی و فرهنگ پایین برخی از مردان در برخورد با زنان، ترس از تذکرات پلیس‌ها و گشت‌های متعدد نیز اضافه شده است.
این منحصر به زنان نیست و مردان سالم نیز مانند همان زنان سالم به نحوی این ترس‌ها را دارند اگر چه در بحث آزارهای اجتماعی با آن یکی نیست اما در هر دو جنس یک دیدگاه مشترک است: بیرون امن نیست.

 آزادی همان امنیت استبسیاری از آزادی، خوانش و برداشت‌های فردی و گوناگون دارند و چهارچوب‌های بسیاری برای آن در اندیشه دارند و شعارهای رنگارنگی در مورد مفهوم آزادی نیز همه‌ی ما شنیده‌ایم.
به نظر می‌رسد که تعریف نزدیک به واقعیت و «محلی» آزادی در جامعه‌ی امروز ایران، «احساس امنیت» باشد. ما می‌ترسیم چون در جوامعی ناامن قرار داریم: ناامنی سیاسی، ناامنی اجتماعی، ناامنی شغلی و اقتصادی، ناامنی روانی و تمام اینها هر گونه شعار آزادی را نفی می‌کند و ناقض آن است. در چنین جامعه‌ای واقعاً آزادی جز در شعار سطحی و رقیق چه مفهومی می‌تواند داشته باشد و کدامین جنبه‌ی عملی آن رعایت می‌شود؟
مهم‌ترین عامل این است که آدم‌ها از دست و زبان یکدیگر امنیت ندارند. مردم از دست حکومت‌ها امنیت ندارند، بعد در درجه‌ای پایین‌تر می‌بینیم که مردم از دست خودشان نیز امنیت ندارند. یعنی فرهنگ انسانی «آرامش برای همه» به مفهوم کامل آن وجود ندارد و در نتیجه بسیاری از مردم بیشتر مشکلات خود را به حکومت‌ها نیز تعمیم می‌دهند. در محیط‌های پر از استرس و فشار اقتصادی نظیر شهرهای بزرگ، مردم گوشت همدیگر را می‌خورند و پوست همدیگر را به انحاء مختلف می‌کنند تا «گذران» زندگی کنند. هر فرد برای دیگری منبع بالقوه‌ی «استفاده» است استفاده مالی و معنوی. و اینجاست که روابط انسانی و همکاری و احساس امنیت در پناه یکدیگر به ترس و گمان از یکدیگر منجر می‌شود.

■ ناامنی سیاسی و شغلی
با تغییر دولت‌ها، قوانین تغییر می‌کنند. یکباره خادمین دیروز خائن شمرده می‌شوند و بالعکس. این امری است که در ایران همیشه اتفاق می‌افتد و تاریخچه‌ی زندگی افراد یک منطق و روال عادی و ثابتی ندارد.
نمونه و مصداق بارز آن همین دولت جدید است که چهره‌ی ایران ظرف یک سال گذشته در مناسبات و عرصه‌های سیاسی و اجتماعی بسیار دگرگون شده است و قوانین جدیدی که تغییر آن نیز بسیار هزینه‌بر است، جایگزین قوانین قبلی شده است.
برخی مدیران دولتی، به اصطلاح عامیانه در دو روزه‌ی سمت‌شان سعی می‌کنند بیشتر جمع کنند و پشتوانه‌ای مالی و شغلی برای فردای خود بسازند چون معلوم نیست فردا که دولت‌ها عوض می‌شوند آیا شغل و سمتی خواهند داشت یا نه؟ قوانین بر اساس سیاست‌های روز و بیشتر منافع و دیدگاه‌های شخصی و فردی و گروهی به شدت تغییر می‌کنند و این واقعیت است، اگر چه مخالفینی هم داشته باشد: ما در ایران «قانون» به مفهوم مطلق و مورد احترام همگان و دارای پایداری نداریم. همه چیز پا در هوا و معلق است. همه چیز نسبی است نه قانونی. همه چیز می‌تواند به اشاره یا سخن فرد یا افرادی و منافع یا ذائقه و سلیقه‌ای فرد یا گروهی تغییر کند و این بزرگ‌ترین و مهم‌ترین مشکل ایرانیان تا به حال بوده است.
تمام اینها موجب «ترس از آینده» یا ترس از دست دادن شغل می‌شود که آدم‌ها را ناگزیر به چاپلوسی، تزویر و چشم‌پوشی از حق دیگران می‌کشاند. ناامنی شغلی تقریباً میان تمام اقشار و اصناف وجود دارد و به مدیران منحصر نمی شود. ناامنی اقتصادی و ترس از دست دادن سرمایه نیز از مهم‌ترین عوامل رکود و روزمرگی ما ایرانیان در این بخش است که اکثر افراد در این زمینه نقطه مشترک دارند.

■ بیگانه‌هراسی و میراث ترس
شاید بسیاری از ترس‌های جمعی ما به دلیل این است که که همیشه ملتی در معرض تهاجم بوده‌ایم. شاید آرکی‌تایپی یا کهن‌الگوهایی در ذهن همه‌ی ما از حمله‌ی ‌اعراب و مغول و افغان و ترک و تاتار گرفته تا عثمانی و پرتغال و روس و انگلیس و عراق و آمریکا و دیگر حملات مختلف به میراث مانده باشد. شاید «بیگانه‌هراسی» شدید بسیاری از ما از همین مساله ناشی شود که پدران  ما در طول ده‌ها قرن گذشته مدام در معرض حمله و هجوم اقوام بیگانه بوده و با تغییر حاکمیت‌های بیگانه مجبور به تطبیق خود با آنان می‌شدند. شهرهای دارای حصار با دیوارها و باروهای محکم و قایم کردن هر چیز شخصی و باارزش در پس دیوارها و زیرزمین‌ها و تاریخی سراسر جنگ و هجوم چهره‌ی دائماً تدافعی ایرانیان را نشان می‌دهد.
اگر هم در برهه‌هایی از تاریخ، حمله‌ای در کار نبوده این سرزمین به جای صلح و آرامش، شاهد جنگ‌های داخلی و اختلافات و انقلاب‌ها و کشمکش‌های متعدد بوده است. تمام اینها ما را بیشتر به این یقین می‌رساند که هراس‌های کهن‌‌الگویی در این زمینه در ذهن اغلب ما وجود دارد. ترس‌های تاریخی ناشی از حمله‌ها و دسیسه‌ها که گاه ما را به بیگانه‌ستیزی شدید و بدبینی و ضدیت با دیگران وادار می‌کند.  متاسفانه عامل ناگزیر «جغرافیا» به وجود آورنده‌ی چنین تاریخ پر از تنازعی است.

■ امضای ایرانی
امضای اکثر ما ایرانیان با بسیاری نقاط دنیا متفاوت است: هرگز نام خود را نمی‌نویسیم! یک خط کج و معوج دایره‌ای یا بیضی شکل که مال بسیاری به هم شبیه و در یک قالب است. ما به این خط کج و معوج که قرار است نشان دهنده هویت ما و به اصطلاح Signature
ما باشد، امضا می‌گوییم!
شاید «ترس از شناخته شدن» و روحیه‌ی جمعی مخفی‌کاری که در نهاد ما هست عامل چنین فرهنگی باشد. هر چه هست این نوع فرهنگ به نظر منطقی و درست نمی‌آید. امضا یعنی نام و نام خانوادگی یک فرد و نشان دهنده‌ی هویت او که با دستخطش نوشته می شود و مابقی خطوط کج و معوج به نظر تزئینی و نمادین می‌آید.
استفاده‌ی مفرط از اسم مستعار نیز یکی از این جنبه‌های مخفی‌کاری ماست. از یک طرف با همین اسم مستعار کلی شعار سیاسی و «آزادی» می‌دهیم و از طرف دیگر همین استفاده از اسم مستعار به معنی این است که خود حاضر نیستیم حتی برای شخص خود هزینه‌ای بابت این شعارها بدهیم! چیزی به این معنا که فلانی تو برو جلو لنگش کن نترس من اینجا هستم و در امنیت به سر می‌برم! تو هزینه بده اما خودم حاضر نیستم این هزینه را بدهم. یا: من که بالای منبر مشغول سخنرانی هستم، این نیستم که می‌نمایانم.
ترس از شناخته شدن، ولو فرد عمل خلافی هم مرتکب نشده و حق را بگوید، یکی از ده‌ها ترس جمعی ما ایرانیان است. دلیل آن نیز روشن است: استبداد و استبدادزدگی و ترس هزینه دادن. بعضی‌ها در این مورد حق دارند چون در امنیت نیستند. اما سوال این است که تا کی توان حق گفت جز زیر لحاف!؟

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد