آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

خشونت خانوادگى از منظر قرآن کریم(2)


انواع خشونت
خشونت خانوادگى شکل‏هاى متفاوتى دارد.
الف: خشونت جسمى
در این خشونت جسم قربانى آسیب مى‏بیند. خشونت جسمى خود به دو نوع تقسیم مى‏شود:
الف: خشونتى که به مرگ خشونت دیده مى‏انجامد.
ب: خشونتى که قربانى خشونت را مجروح و یا مصدوم مى‏سازد و یا خشونت دیده احساس درد مى‏کند، هر چند این درد خفیف باشد.  
نظر داشت آیات وحى نشان از وقوع خشونت خانوادگى آن هم از نوع جسمى آن در خانواده آدم علیه السلام، یوسف‏علیه السلام و... دارد. در خانواده آدم‏علیه السلام قابیل بر برادر خود خشونت جسمى داشت و این خشونت به قتل هابیل انجامید. در خانواده فرعون نیز، آسیه همسر فرعون قربانى خشونت جسمى همسر خود شد تا آن جا که آسیه از شدت خشونت‏هاى فرعون آرزوى شهادت داشت: «و نجّنى من فرعون»
خشونت خانوادگى در عصر جاهلى نیز به شدیدترین شکل آن وجود داشت و عرب جاهلى بر زن و فرزندان خود خشونت مى‏کرد: «و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق» (اسراء/ 31)
ب: خشونت روحى و روانى
در این شکل، قربانى خشونت از جهت روح و روان اذیت و آزار مى‏شود. بر اساس این نوع از خشونت اگر همسر و فرزندان از دیدار آشنایان و اقوام بازداشته شوند و یا ارتباطات ایشان محدود گردد، ایشان قربانى خشونت روحى و روانى شده‏اند.
خشونت روحى و روانى نیز در شمارى از آیات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده نوح‏علیه السلام و یوسف‏علیه السلام، حضرت نوح‏علیه السلام و یوسف‏علیه السلام قربانى خشونت روحى و روانى گشتند. برادران یوسف‏علیه السلام وقتى در مصر توقیف شدند و یوسف‏علیه السلام پیمانه را از بار برادرش بنیامین بیرون آورد، آنها غافل از آن که مخاطب ایشان یوسف‏علیه السلام است، بنیامین را مانند یوسف دزد خواندند و با این سخن یوسف‏علیه السلام را بسیار آزار دادند، اما یوسف علیه السلام ناراحتى خود را پنهان داشت:
«قالوا إن یسرق‏فقد سرق اخ‏له من‏قبل فأسرّها یوسف‏فى‏نفسه و لم یبدها لهم» (یوسف/77)
«برادران گفتند: «اگر او دزدى کند، (جاى تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد! یوسف (سخت ناراحت شد و) این (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشکار نکرد.»
در خانواده ابراهیم‏علیه السلام نیز ابراهیم و هاجر قربانى خشونت روحى و روانى ساره قرار گرفتند و به خواست ساره ابراهیم‏علیه السلام هاجر را در سرزمینى بى آب و علف ساکن ساخت.20
«ربّنا انّى أسکنت من ذریّتى بوادٍ غیر ذى زرعٍ عند بیتک المحرّم» (ابراهیم/ 37)
«پروردگارا من بعضى از فرزندانم را در سرزمین بى آب و علفى در کنار خانه‏اى که حرم توست ساکن ساختم.»
در خانواده لوط و نوح‏علیهما السلام نیز خشونت روحى و روانى وجود داشت و آن دو پیامبر الهى قربانى خشونت روحى و روانى همسران خویش بودند.
ج: خشونت مالى
سرپرست خانواده در برابر تمام اعضاى خانواده مسؤول است و باید تمام نیازهاى ایشان را تأمین کند. پدر موظف است خوراک، پوشاک، مسکن، آموزش، بهداشت و دیگر نیازمندیهاى خانواده خود را برآورده سازد و در غیر این صورت پدر خشونت گرا شناخته مى‏شود و فرزندان و همسر او قربانى خشونت خواهند بود.
در عصر جاهلیت رسم بر آن بود که وقتى مرد خانواده از دنیا مى‏رفت عضوى از خانواده، همسر آن مرد را به عقد خویش در مى‏آورد و براى او مهریه تعیین نمى‏کرد و نفقه او را نیز نمى‏پرداخت:
«یا ایّها الذین آمنوا لایحلّ لکم ان ترثوا النّساء کرهاً» (نساء/ 19)
«اى کسانى که ایمان آوردید! براى شما حلال نیست که از زنان، از روى اکراه (و ایجاد ناراحتى براى آنها،) ارث ببرید!»
در انتخاب انواع خشونت، خشونت گرایان بیشتر از دیگران متأثر مى‏شوند و نوع خشونت را از دیگران مى‏آموزند. هر گاه پدر یا همسر خانواده خشونت جسمى داشته باشد، فرزندان نیز از این شکل خشونت در برخورد با سایر اعضاء بهره مى‏برند و اگر پدر و مادر با یکدیگر خشونت لفظى داشته باشند فرزندان نیز از این نوع خشونت در برخورد با یکدیگر و والدین سود مى‏برند.
عوامل خشونت
عوامل خشونت از دریچه‏هاى گوناگونى به بحث و بررسى گذاشته شده است. برخى با نگاه روان شناختى این پدیده را مورد کنکاش قرار مى‏دهند. شمارى دیگر از جهت اجتماعى به بحث درباره عوامل خشونت مى‏پردازند وجرم شناسان نیز از دریچه دانش خویش به عوامل خشونت مى‏نگرند.
دریچه دیگرى که مى‏تواند راهگشاى پژوهشگر باشد، دریچه وحى است. با یارى گرفتن از آیات وحى و نظرداشت موارد خشونت خانوادگى مى‏توان عواملى را به عنوان عوامل خشونت خانوادگى معرفى کرد.
برخى از عوامل خشونت در قرآن عبارتند از:
الف: حسادت
یکى از عوامل مهم خشونت، حسد است. براى نمونه در داستان آدم‏علیه السلام، حسد قابیل عامل اصلى قتل هابیل بود. قابیل از دو جهت بر هابیل حسادت مى‏کرد. جهت اول زیبایى همسر هابیل بود و جهت دوم پذیرش قربانى هابیل.
تفسیرگر برجسته اهل سنت در تفسیر آیه شریفه «واتل علیهم نبأ ابنى آدم بالحقّ اذ قربّا قرباناً فتقبّل من احدهما» (مائده/ 27) دو نظریه براى خشونت قابیل بر هابیل مى‏آورد:
«نظریه اول: هابیل که گلّه‏دار بود یک گوسفند چاق قربانى کرد و قابیل که کشاورز بود یک دسته از محصولات نامرغوب خود را در راه خدا قربانى کرد. قربانى هابیل پذیرفته شد و قربانى قابیل رد شد. در نتیجه قابیل بر هابیل حسد کرد و نقشه قتل او را کشید.
نظریه دوم: حواعلیها السلام در هر زایمان یک پسر به دنیا مى‏آورد و یک دختر. وقتى دختران و پسران به سن ازدواج مى‏رسیدند، پسر یک زایمان با دختر زایمان دیگر ازدواج مى‏کرد. بر اساس این سنت هابیل با همزاد قابیل و قابیل با همزاد هابیل ازدواج کرد. قابیل که ناگزیر از ازدواج با همزاد هابیل شده بود از آن جهت که همسر هابیل زیباتر بود بر هابیل حسد ورزید و پایان این حسد به قتل هابیل انجامید.»21
در هر دو نظریه یاد شده عامل خشونت بر هابیل حسد قابیل است.
در قصه یوسف‏علیه السلام نیز آن چه برادران آن حضرت را به خشونت علیه برادر سوق داد، حسد برادران به موقعیت برتر یوسف‏علیه السلام و محبت بیشتر پدر بر آن حضرت بود:
«اذ قالوا لیوسف و اخوه احبّ الى ابینا منّا و نحن عصبة انّ ابانا لفى ضلالٍ مبین. اقتلوا یوسف او اطرحوه ارضاً یخل لکم وجه ابیکم» (یوسف/ 8-9)
«هنگامى که گفتند: یوسف و برادرش نزد پدر از ما محبوبترند در حالى که ما گروه نیرومندى هستیم! مسلماً پدر ما در گمراهى آشکارى است! یوسف را بکشید؛ یا او را به سرزمین دوردستى بیفکنید؛ تا توجه پدر، فقط به شما باشد.»
برادران یوسف از آن جهت یعقوب‏علیه السلام را گمراه مى‏خواندند که آن حضرت یوسف و بنامین را که از همسر دیگر ایشان بود بسیار دوست مى‏داشت و از عدل و مساوت بیرون رفته بود. آن حضرت یوسف و بنیامین را که ضعیف بودند و توان خدمت نداشتند بر برادران یوسف که قوى و پرتوان بود برترى مى‏داد و محبت بسیار بر ایشان داشت.22
در قصه ابراهیم‏علیه السلام نیز حسادت ساره عامل اصلى خشونت او بر ابراهیم‏علیه السلام و هاجر بود. ساره که سالها نابارور بود و به همین جهت هاجر را به ابراهیم‏علیه السلام بخشیده بود، وقتى هاجر را صاحب فرزند دید بر او حسادت کرد و ابراهیم‏علیه السلام را ناگزیر ساخت هاجر و فرزندش را به سرزمین مکه ببرد.
ب: باورهاى ناروا
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى باورها و اعتقادات نادرست خشونت گرا است. براى نمونه خشونت عرب جاهلى علیه زنان، کشتن دختران، مبادله کردن دختران و زنان، ازدواج با مادر خوانده و دریافت مهریه دختر و به ارث بردن ایشان، از آن جهت بود که عرب جاهلى زن را فرومایه، پست و حقیر مى‏شناخت،23 توان او را در تأمین مخارج خویش باور نداشت و او را سربار دیگر اعضاى خانواده مى‏دانست.24
«یا ایّها الّذین آمنوا لایحلّ لکم أن ترثوا النساء کرهاً و لاتعضلوهنّ لتذهبوا ببعض ماءتیتموهنّ إلاّ أن یأتین بفاحشةٍ مبیّنةٍ» (نساء/ 19)
«اى کسانى که ایمان آورده‏اید! براى شما حلال نیست که از زنان، از روى اکراه ارث ببرید. آنان را تحت فشار قرار ندهید که قسمتى از آن چه را به آنها داده‏اید، تملک کنید مگر این که آنها عمل زشت آشکارى انجام دهند.»
واحدى در سبب نزول آیه شریفه مى‏نویسد:
«در عصر جاهلى و صدر اسلام رسم اهل مدینه این بود که پس از فوت سرپرست خانواده، فرزند او یا نزدیکان وى لباسى روى نامادرى مى‏انداخت و از اولویت نسبت به نامادرى خویش برخوردار مى‏شد و حق ازدواج از نامادرى را مى‏گرفت و چون این اولولیت بدون تعیین مهریه صورت مى‏گرفت و از آن سو به نامادرى نفقه پرداخت نمى‏شد. نامادرى ناگزیر از پرداخت فدیه از ما ترک میت مى‏شد و یا ناگزیر بود هم چنان در تملک باقى بماند تا از دنیا برود.»25
«للرّجال نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون و للنّساء نصیب ممّا ترک الوالدان و الاقربون ممّا قلّ منه او کثر نصیباً مفروضاً» (نساء/ 7)
«براى مردان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان از خود بر جاى مى‏گذارند، سهمى است؛ و براى زنان از آن چه پدر و مادر و خویشاوندان مى‏گذارند سهمى؛ خواه آن مال کم باشد یا زیاد؛ این سهمى است تعیین شده و پرداختنى.»
سبب نزول این آیه شریفه نشان از خشونت عرب جاهلى بر زنان دارد. در سبب نزول آیه مى‏خوانیم:
«در عصر جاهلى رسم چنان بود که ارث به زنان و کودکان صغیر تعلق نمى‏گرفت و تنها مردان کبیر از ارث برخوردار مى‏شدند.»26
در داستان نوح‏علیه السلام نیز باورهاى نادرست کنعان او را به مسیرى کشاند که با پدر به گونه‏اى سخن بگوید که امروزه از آن به عنوان خشونت روحى و روانى یاد مى‏شود:
«سآوى الى جبل یعصمنى من الماء» (هود/ 43)
در خانواده نوح و لوطعلیهما السلام نیز وجود خشونت خانوادگى که در قرآن از آن به خیانت یاد شده است، بیشتر از آن جهت بود که همسر نوح و لوطعلیهما السلام کافر بودند و دین نوح و لوط را بر نمى‏تافتند:
«ضرب اللَّه مثلاً للّذین کفروا امرأت نوح و امرأت لوط کانتا تحت عبدین من عبادنا صالحین فخانتاهما فلم یغنیا عنهما من اللَّه شیئاً» (تحریم/ 10)
«خداوند براى کسانى که کافر شده‏اند به همسر نوح و همسر لوط مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودند ولى به آن دو خیانت کردند و ارتباط با این دو پیامبر سودى به حالشان نداشت.»
چنان که در خانواده فرعون نیز خشونت فرعون بر آسیه از آن جهت بود که فرعون دین آسیه را برنمى‏تابید و خویش را رو در روى او مى‏دید و چون منافع و قدرت خویش را در خطر دید، به خشونت پناه برد و نهایت همسر خود رابه شهادت رسانید.
باورهاى ناروا در میان خانواده‏هاى مسلمان نیز به عنوان یکى از عوامل اصلى و کلیدى خشونت خانوادگى است. براى نمونه برداشت‏هاى غلط از قیمومیت مرد و جواز خشونت مرد بر زن و عدم قصاص پدر، از عوامل برخى خشونت‏هاى خانوادگى خوانده مى‏شود و خشونت گران به دلایل زیر استناد مى‏کنند:
«الرّجال قوّامون على النّساء ... و اللاّتى تخافون نشوزهنّ فعظوهنّ و اهجروهنّ فى المضاجع و اضربوهنّ فإن اطعنکم فلاتبغوا علیهنّ سبیلاً» (نساء/ 34)
«مردان سرپرست و نگهبان زنانند... آن دسته از زنان را که از سرکشى و مخالفتشان بیم دارید پند و اندرز دهید! و در بستر از آنها دورى نمایید و آنها را تنبیه کنید! و اگر از شما پیروى کردند راهى براى تعدى بر آنها نجویید.»
«فاضربوهنّ ضرباً غیر مبرح»27
«ایشان را آهسته بزنید.»
«اذا قتل الاب ابنه عمداً لم یقتل به»28
«هر گاه پدر، فرزند خویش را به عمد از میان ببرد به جهت قتل فرزند قصاص نمى‏گردد.»
ج: مشکلات اقتصادى
فقر یکى از عوامل مهم و اساسى خشونت خانوادگى است. بسیارى از خشونت‏ها به خصوص خشونت مالى نتیجه ناتوانى سرپرست خانوار از تأمین هزینه‏هاى زندگى است. سرافکندى سرپرست خانوار در برابر خانواده و مشکلات روحى و روانى بسیارى که از این سرافکندى سر باز مى‏کند، گاه به اندازه‏اى شدت پیدا مى‏کند که سرپرست خانوار به خشونت مى‏پردازد و با خشونت خویش را تسکین مى‏دهد. بر این اساس اعضاى خانواده به اندک بهانه به شدت قربانى خشونت پدر یا مادر مى‏شوند یا یکدیگر را مورد خشونت قرار مى‏دهند. دخترفروشى رواج مى‏یابد، براى کاهش بار اقتصادى خانواده دختران نوجوان را به عقد پیران در آستانه مرگ در مى‏آیند و پسران تحت فشار شدید قرار مى‏گیرند و زن خانواده وادار به کسب درآمد مى‏شود.
مدیر کل کمیته امداد امام در سال 1377 اعلام کرد:
«مردم مناطق شمال خراسان به علت فقر شدید مالى دختران نوجوان خود را با ده هزار تومان مى‏فروشند. دخترفروشى در دیگر استان‏هاى کشور مانند استان سیستان و بلوچستان و خوزستان نیز به علّت فقر مادى وجود دارد.»
این مقام آگاه افزود:
«برخى از خانواده‏ها نیز به علت فقر مادى دختران نوجوان خود را به عقد مردان مسن در مى‏آورند.»29
هر چند فقر و خشونت خانوادگى لازم و ملزوم یکدیگر نیستند، اما پیش از اسلام وقتى عرب جاهلى خویش را ناتوان از تأمین مخارج خانواده مى‏دید به خشونت پناه مى‏برد و فرزندانى که توان کار و کسب نداشتند از میان مى‏برد و یا ایشان را به دیگران مى‏فروخت:
«و لا تقتلوا اولادکم خشیة املاق نحن نرزقهم و ایّاکم إنّ قتلهم کان خطأً کبیراً» (اسراء/ 31)
«و فرزندانتان را از ترس فقر نکشید! ما آنها و شما را روزى مى‏دهیم؛ مسلماً کشتن آنها گناه بزرگى است.»
«و لا تقتلوا اولادکم من إملاق نحن نرزقکم و ایّاهم» (انعام/ 151)
فخر رازى نویسنده برجسته اهل سنت در تفسیر آیه شریفه «و اذا بُشرّ احدهم بالأنثى ظلّ وجهه مسوّداً» (نحل/ 58) یکى از عوامل این گونه خشونت‏ها را فقر اقتصادى مى‏داند: «و تارة خوفا من الفقر و الفاقه و لزوم النفقه».30
د: بیمارى
یکى از عوامل مهم خشونت‏هاى خانوادگى، بیمارى خشونت گرا است و در این بیماران روانى بیش از بیماران جسمى خشونت مى‏کنند.
بر اساس آمار سازمان جهانى بهداشت 1% مردم جهان بیمارى روانى شدید دارند و بین 15-5% از بیمارى روانى خفیف رنج مى‏برند. همین سازمان ادعا کرد یک میلیون و 200 هزار نفر از ایرانیان مبتلا به بیمارى‏هاى شدید روحى هستند اما یک مقام آگاه وزارت بهداشت 0/6 درصد جمعیت کشور را بیمار روانى شدید مى‏خواند. از این تعداد حدود 85000 نفر بیمارى روانى شدید دارند که تنها 5200 نفر در مراکز شبانه روزى بهزیستى نگهدارى مى‏شوند و نزدیک 80000 نفر بقیه در محیط خانواده نگهدارى مى‏شوند.31
بنابراین دست کم 80000 خانواده به شکل مستقیم در معرض خشونت این افراد مى‏باشند و بدترین شکل خشونت را مى‏بینند. آمار و ارقام نشان مى‏دهد که در میان خشونت گرایان، گروهى که از بیمارى روانى رنج مى‏برند به بدترین شکل به اعضاى خانواده خشونت مى‏کنند و به نظر مى‏رسد یک نوع رابطه عمیق میان نوع خشونت و بیمارى خشونت گرا وجود دارد.
بر این اساس وقتى آن عرب جاهلى با دستان خویش قبر دختر خود را مى‏کند و دختر او گرد و غبار از چهره پدر مى‏زداید و رهایى خویش را مى‏طلبد و پدر به التماس و درخواست او وقعى نمى‏نهد و با سنگدلى تمام او را زنده به گور مى‏سازد، این پدر مسلماً از یک بیمارى روانى مزمن رنج مى‏برد.
بیمارى جسمى نیز چونان بیمارى روحى عامل برخى از خشونت‏ها مى‏شود. درد شدید، بیمار جسمى را کم حوصله و ناشکیبا مى‏کند؛ به گونه‏اى که این نوع از بیماران به سرعت خشمگین مى‏شوند و افراد خانواده را مورد خشونت قرا مى‏دهند.
براى نمونه ایوب‏علیه السلام که به شدت از بیمارى رنج مى‏برد، ناملایمات بسیارى از مردم دیده بود، از رنج و آزار و اذیت مردم به ستوه آمده بود و به صحرا پناه برده بود. وقتى همسرش سخن شیطان را براى او نقل کرد، به شدت به خشم آمد و همسرش را به خشونت جسمى تهدید کرد:
«فحلف باللَّه لئن عافاه اللَّه لیجلدنّها مائة جلدة»32
و پس از بهبودى به عهد خویش وفادار ماند و همسر خویش را تازیانه زد:
«و خذ بیدک ضعثاً فاضرب به و لا تحنث إنّا وجدناه صابراً نعم العبد إنّه أوّاب» (ص/ 44)
ه: بدآموزى
یکى دیگر از عوامل مهم خشونت خانوادگى بدآموزى افراد بزرگتر به خصوص والدین است. وقتى والدین با خشونت جسمى و روحى و روانى، خواسته خود را بر قربانى خشونت تحمیل مى‏کنند و او را ناگزیر از پذیرش خواست خود مى‏کنند، دیگر افراد خانواده نیز با الگوگیرى از والدین به خشونت در خانواده مى‏پردازند و با خشونت، خواست خود را بر دیگر اعضا تحمیل مى‏کنند و گاه دامنه خشونت به گونه‏اى وسعت مى‏یابد که پدر و مادر خود قربانى خشونت فرزندان مى‏شوند.
بر اساس آمار 61% همسر کشى‏ها در حضور فرزندان صورت مى‏گیرد33 و اعضاى خانواده ناظر بسیارى از خشونت‏هاى خانوادگى یا تمامى این خشونت‏ها هستند. بنابراین بسیار طبیعى است که در حدود 40% خشونت گرایان از وجود خشونت در خانواده پدرى خود مى‏گویند و خویش را متأثّر از محیط خانواده پدرى مى‏دانند.
فیلم‏ها، مطبوعات، کتب، دوستان و... از دیگر وسایل بروز و گسترش خشونت در محیط خانواده خوانده مى‏شوند. فیلم‏هاى سینمایى و تلویزیونى به خصوص آن گره از فیلم‏ها که اکشن، حادثه‏اى، پلیسى و... نامیده مى‏شوند بیشترین تأثیر را در گسترش خشونت در خانواده دارد تا آن جا که گروهى از نظریه پردازان یادگیرى اجتماعى، بخشى از خشونت‏هاى خانوادگى را به دیدن فیلم‏هاى وحشتناک و خشن ارتباط مى‏دهند.
مطالعات هوسر و بلومر نشان مى‏دهد که بخشى از مشکلات خانوادگى ناشى از فیلم‏هاى حادثه‏اى است و تقریباً 50% از خشونت‏ها در محیط خانواده بازتاب فیلم‏هاى حادثه‏اى و پلیسى و... است. به باور این گروه اثرات غیرمستقیم این گونه فیلم‏ها بسیار زیانبار از اثرات مستقیم است، چه این که این نوع فیلم‏ها مخاطبان خویش را بسیار تحریک مى‏کنند و فکر ارتکاب جرم را در وجود ایشان مى‏افکند.34
در عصر جاهلى نیز انواع خشونت در خانواده را عرب جاهلى از پدران خویش مى‏آموخت. به همین جهت در جاى جاى قرآن این گروه خویش را پیرو پدران خود مى‏دانستند و درس‏هاى ایشان را در محیط خانواده پیاده مى‏کردند.
و: بد گمانى
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى بدبینى افراد خانواده نسبت به یکدیگر است. بر این اساس بسیارى از خشونت‏هاى جسمى، روحى و روانى و قتل‏هاى ناموسى در شهرهاى جنوبى کشور نتیجه بد گمانى پدر، برادر، شوهر و حتى خویشاوندان درجه دوم است.35
برخى ادعا دارند که پژوهش‏ها نشان از آن دارد که 90% مردانى که همسران خویش را مى‏کشند از روى بدگمانى اقدام به قتل مى‏کنند.36
در آیات وحى نیز نشانه هایى از وجود بدگمانى در خشونت روحى و روانى وجود دارد. براى نمونه در داستان یوسف‏علیه السلام آن گاه که قدح از بار بنیامین بیرون کشیده شد، برادران در محضر یوسف‏علیه السلام از روى بدبینى بنیامین و یوسف را دزد خواندند و یوسف و بنامین را آزار روحى و کلامى دادند:
«قالوا إن یسرق فقد سرق أخ له من قبل فاسرّها یوسف فى نفسه و لم یبدها لهم» (یوسف/ 77)
«برادران( گفتند: اگر او دزدى کند، (جاى تعجب نیست) برادرش (یوسف) نیز قبل از او دزدى کرد! یوسف (سخت ناراحت شد، و) این (ناراحتى) را در درون خود پنهان داشت، و براى آنها آشکار نکرد.»
در قصه موسى‏علیه السلام نیز خشم موسى بر هارون از آن جهت بود که موسى‏علیه السلام تصور کرد که هارون در مسؤولیت خود کوتاهى کرده است؛ چه اینکه وقتى موسى سر هارون را با خشم به سوى خویش کشید هارون در جواب گفت:
«قال ابن امّ إنّ القوم استضعفونى و کادوا یقتلوننى فلاتشمت بى الاعداء و لا تجعلنى مع القوم الظالمین» (اعراف/ 150)
«او گفت: «فرزند مادرم! این گروه، مرا در فشار گذاردند و ناتوان کردند؛ و نزدیک بود مرا بکشند؛ پس کارى نکن که دشمنان مرا شماتت کنند! و مرا با گروه ستمکاران قرار مده!»
این جواب نشان مى‏دهد که دست کم هارون نگران برخورد سخت موسى‏علیه السلام بود به این جهت «ابن ام» گفت تا نسبت خود را یادآور شود و از خشم موسى بکاهد و «واستضعفونى و کادوا یقتلوننى» مى‏گوید تا نشان دهد که تمام سعى و تلاش خود را براى جلوگیرى از گوساله پرستى قوم انجام داده است و «فلا تشمت بى الاعداء و لاتجعلنى مع القوم الظالمین» مى‏گوید از آن جهت که مى‏ترسد موسى نتواند خشم خویش را کنترل کند. افزون بر این سخن موسى‏علیه السلام، «ربّ اغفرلى» نیز نشان مى‏دهد که آن حضرت از این که با تصور خاصى بر هارون خشم کرده است و او را مورد خشونت قرار داده پشیمان شده است و طلب آمرزش مى‏کند نه از آن جهت که بر هارون خشم کرده است چه این که خشم امرى طبیعى است چنان که طلب آمرزش براى هارون «و لاخى» نیز نشان مى‏دهد که موسى‏علیه السلام عذر هارون را به صورت کامل نپذیرفته است و احتمال مى‏دهد که او در انجام وظیفه خویش کوتاهى کرده است و تمام سعى خویش را براى جلوگیرى از انحراف قوم به کار نگرفته است.
در عصر نزول وحى نیز برخى از مردان از روى بدبینى همسر و دختر خویش را قربانى خشونت روحى و کلامى قرار مى‏دادند و ایشان را هرزه مى‏خواندند.
ز: کبر و خودبینى
کبر و خودبینى یکى دیگر از عوامل بروز خشونت خانوادگى است. انسان‏هاى متکبر بیش از دیگر افراد به خشونت مى‏پردازند و بیشتر از دیگران به اذیت و آزار اعضاى خانواده اقدام مى‏کنند. روحیه این افراد به گونه‏اى است که مخالفت دیگران را بر نمى‏تابند و به شدت مخالفان را سرکوب مى‏کنند و بر ایشان خشونت مى‏کنند. حضرت عیسى‏علیه السلام در این باره مى‏گوید: کبر، خودکامگى، خوار شمردن دیگران خاستگاه غضب است.
براى این عامل خشونت، مى‏توان از داستان نوح‏علیه السلام بهره گرفت. در این داستان کنعان خشونت گفتارى بر پدر دارد و عامل این خشونت کبر و خودبینى اوست: «قال سآوى الى جبل یعصمنى من الماء» (هود/ 43)
ح: حبّ دنیا
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى، دنیادوستى و دنیاپرستى خشونت گرا است. علاقه مفرط خشونت گرا به مادیات گاه او را از کمک به اعضاى خانواده و تأمین مخارج و نیازمندیهاى ایشان بازمى‏دارد. چه بسیارند پدرانى که با ثروت بسیار از کمک به فرزندان خوددارى مى‏کنند و حاضر نیستند نیازهاى مادى ایشان را تأمین کنند و چه بسیارند زنانى که مطالبات بسیار دارند و شوهران خویش را با درخواست‏هاى بسیار خود شرمنده مى‏کنند و خشونت کلامى بسیار بر ایشان دارند.
این عامل خشونت نیز در برخى آیات قرآن آمده است. براى نمونه در خانواده پیامبر اسلام‏صلى الله علیه وآله وسلم همسران آن حضرت بى توجه به موقعیت آن حضرت مطالبات بسیار مادى داشتند و با این خواست‏هاى ناحق و ناشایست پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم را آزرده مى‏ساختند تا آن جا که در این باره آیه شریفه زیر فرود آمد:37
«یا ایّها النّبىّ قل لازواجک إن کنتنّ تردن الحیاة الدنیا و زینتها فتعالین امتّعکنّ و أسرّحکنّ سراحاً جمیلا» (احزاب/ 28)
«اى پیامبر! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنیا و زرق و برق آن را مى‏خواهید بیاید با هدیه‏اى شما را بهره‏مند سازم و شما را به طرز نیکویى رها سازم!»
ط: شهوت
تمایلات جنسى شدید یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى است. بر اساس آمار و ارقام بخشى از خشونت‏هاى خانوادگى از تمایلات جنسى خشونت گرا نشأت مى‏گیرد. هر چند آمار خشونت‏هاى جنسى در خانواده ایرانى بسیار کم است و در میان زن و شوهر خشونت جنسى بسیار ناچیز است، اما این نوع خشونت میان پدر و دختر یا برادر و خواهر در خور توجه است؛ به گونه‏اى که معاون اول دادستان کل کشور از افزایش روابط نامشروع میان محارم خبر مى‏دهد: «متأسفانه ما هم آمارى داریم که از افزایش جرایم این چنینى و روابط نامشروع بین محارم خبر مى‏دهد.»38
رئیس انجمن آسیب‏هاى رفتارى نیز مى‏گوید: هم اکنون چهار هزار پرونده در خصوص تجاوز برادر به خواهر و هزار و دویست پرونده در خصوص تجاوز پدر به دختر در دست بررسى دارم.»39
در آیات وحى نیز نمونه‏هایى از خشونت خانوادگى و از نوع جنسى آن که از شهوت خشونت‏گر مایه مى‏گیرد، وجود دارد. براى نمونه در صدر اسلام برخى از مردان مسلمان با نامادرى خویش ازدواج مى‏کردند. براى نمونه حسن بن ابى قیس، اسود بن خلف، صفوان بن امیه بن خلف، و منصور بن ماذن با نامادرى خود روابط نامشروع برقرار کردند و بر این اساس آیه شریفه زیر در تحریم این نوع روابط فرود آمد:
«و لا تنکحوا ما نکح آباؤکم من النساء الا ما قد سلف انّه کان فاحشةً و مقتاً و ساء سبیلاً» (نساء/ 22)
«با زنانى که پدران شما با آنها ازدواج کرده‏اند هرگز ازدواج نکنید! مگر آن چه در گذشته (پیش از نزول این حکم) انجام شده است؛ زیرا این کار، عملى زشت و تنفّرآور و راه نادرستى است.»
ى: خستگى
یکى دیگر از عوامل خشونت خانوادگى خستگى مفرط خشونت گرا است. دکتر ورا پیفر مى‏نویسد:
«نوع دیگر عصبانیت ناشى از خستگى یا آزردگى مفرط است. ممکن است در مدتى بسیار طولانى با مشکلى خاص کلنجار بروید و با همه وجود از آن خسته شده باشید، یا با عقل و فکر خود نتوانید کارى براى حل آن انجام دهید.»40
کنترل خشونت
برخى خشونت را امرى ناپسند دانسته و خشم خود را فرو مى‏خورند. گروهى دیگر به سرعت خشونت نشان مى‏دهند و با دیگران به زد و خورد مى‏پردازند یا دیگران را قربانى خشونت روحى یا کلامى خود قرار مى‏دهند و شمارى دیگر راه میانه را انتخاب کرده و خشم خود را کنترل مى‏کنند.
گروه اول با فروخوردن خشم خویش و تکرار بسیار این عمل بسیار آسیب‏پذیر و آسیب رسان خواهند شد و با کوچکترین حادثه از کوره در مى‏روند و کنترل خود را به کلى از دست مى‏دهند به گونه‏اى که کنترل ایشان دشوارتر از گروه دوم مى‏شود.
دکتر هاریت گلدهورلرنر در این باره مى‏گوید:
«این فرو خوردن خشم و مدارا کردن با اعضاى خانواده هر چند در کوتاه مدت کارساز است اما به ختم مشکلات نمى‏انجامد و از جایى دیگر سر مى‏زند. ممکن است با همسر و یا با فرزندانمان اشکالاتى بروز کند یا در روابط با دیگران دچار مشکل شویم.»41
و دکتر ورا پیفر فروخورى خشم را که از دوران کودکى بر فرزندان تحمیل مى‏شود ناپسند مى‏شناسد و آن را سبب فرسایش و تضعیف اعتماد به نفس معرفى مى‏کند.42 به باور پیفر آنان که خشم خویش را فرو مى‏خورند و از خشم خود به صورت سازنده استفاده نمى‏برند، کوهى از خشم مى‏شوند و این خشم ممکن است در زمان و مکانى کاملاً نامناسب منفجر گردد و یا این که به افسردگى و بیمارى ختم گردد.43
باید از خشم استفاده سازنده شود و هنگام ناراحتى با فردى که از ناحیه او ناراحتى پیدا شده است، سخن گفته شود و مؤدبانه با او برخورد گردد و خشم فرو خورده نشود. اگر به طور سازنده از خشم سود نبرید روى هم انباشته مى‏شود و با یک اشاره‏ى انگشت منفجر مى‏شود.
گروه دوم نیز جو خانواده را بسیار ملتهب مى‏کنند و تحمل محیط خانوادگى را براى دیگران سخت و دشوار مى‏سازند و در این میان تنها گروه سوم بر رفتار و کردار خود کنترل دارند و مى‏توانند خشونت خود را کنترل کنند و محیط خانوادگى را آلوده خشونت نکنند.
بر این اساس تمامى افراد خانواده ناگزیر از کنترل و مدیریت خشم هستند و نهادهاى اجتماعى نیز ناگزیر از حمایت از خانواده و قربانیان خشونت است.
یک خانواده هسته‏اى از والدین و فرزندان تشکیل شده است. بنابراین در مدیریت خشم، هر یک از این افراد وظایفى را بر دوش دارند چنان که نهادهاى اجتماعى و دینى نیز وظایفى بر دوش دارند.
وظایف والدین
الف: نیکو رفتارى
یکى از وظایف مهم والدین نیکو رفتارى با یکدیگر و یا دست کم نمایش نیکو رفتارى و دورى از هر گونه رفتار خشونت‏آمیز در حضور فرزندان است. ناسازگارى والدین با یکدیگر هر چند طبیعى است و نمک زندگى خوانده مى‏شود، اما این نمک نباید در منظر دیگر اعضاى خانواده پاشیده شود. خشونت والدین که بیشتر خشونت مرد علیه زن است تا زن علیه مرد، به دیگر اعضاى خانواده نیز سرایت مى‏کند؛ به گونه‏اى که پسران خانواده نسبت به دختران خشونت مى‏کنند و فرزندان بزرگتر به فرزندان کوچکتر ستم مى‏کنند و این شیوه به مرور یک رویه مى‏شود و به مراحل حادتر کشیده مى‏شود تا آن جا که در برخى خانواده‏ها شدیدترین شکل خشونت به ظهور مى‏رسد و پدر کشى و فرزند کشى نمایان مى‏گردد.
بر اساس آمار درصد قابل توجهى از خشونت گرایان شاهد خشونت خانوادگى بوده‏اند و گروه عمده‏اى از ایشان خشونت دیده هستند. دکتر خوشابى مى‏گوید: 34% والدین کودک آزار، خود در کودکى قربانى خشونت قرار گرفته‏اند.»44
در قصّه ابراهیم‏علیه السلام زیباترین شکل نیکورفتارى دیده مى‏شود. ابراهیم‏علیه السلام با ساره که نازا بود بسیار نیکورفتار بود و هیچ گاه مشکلات و ناتوانى او را به رخ نمى‏کشید. ساره نیز سپاس‏گذار رفتار نیکوى ابراهیم بود و گویا به همین جهت کنیز خویش (هاجر) را به آن حضرت بخشید.
ب: شناخت اعضاى خانواده
وظیفه دوم والدین، شناخت مشکلات و زمینه‏هاى بروز خشونت میان افراد و مدیریت آنها است. در یک خانواده هسته‏اى که امروزه رایج‏ترین شکل زندگى خانوادگى است و نوشتار پیش رو نیز ناظر به این نوع خانواده سامان یافته است، فرزندان در سنین مختلف سنى قرار دارند: برخى کودک، شمارى نوجوان و عدّه‏اى جوان هستند. بنابراین هر یک از اعضاء ویژگى‏هاى خاصى دارد که این ویژگى‏ها گاه با خصوصیات دیگران در ناسازگارى قرار مى‏گیرد و براى دیگران مشکلات خاصى مى‏آفریند و بستر مناسبى براى خشونت فراهم مى‏آورد. این خصوصیات اگر از سوى والدین هدایت و مدیریت نشود، درگیرى میان اعضاى خانواده قطعى خواهد بود.
پدر و مادرى که ویژگى‏ها و خصوصیات نوجوان و جوان خویش را نمى‏شناسند و انزواطلبى، خستگى و ملالت، ناسازگارى، عواطف شدید، یارى نرساندن به دیگران، زود رنجى، قهر و... فرزند خود را دشمنى و ناسازگارى با خود مى‏بیند، به سرعت به رودررویى با فرزند کشیده مى‏شود و به گمان خود براى اصلاح فرزند به خشونت پناه مى‏برند؛ غافل از آن که این خشونت تیغ دو دمى است که والدین و فرزندان را قربانى خواهد ساخت و فضاى خانواده را چنان سرد و بى روح مى‏سازد که تحمل آن براى تمامى اعضاء ناممکن مى‏گردد. در این شرایط دختران که کمبود محبت را بیشتر از پسران احساس مى‏کنند به دام فریبکارانى مى‏افتند که به دروغ و نیرنگ، ابراز محبت و عشق و علاقه مى‏کنند و وقتى خانواده را مخالف یافتند اقدام به فرار از خانه مى‏کنند و پسران نیز مانند دختران به دوستان ناباب و ناسالم پناه مى‏برند.
بر اساس این اصل شعیب‏علیه السلام که ویژگى‏ها و خواسته‏هاى دختران خویش را به خوبى مى‏شناخت وقتى پیشنهاد استخدام موسى‏علیه السلام را از طرف صفورا شنید:
«قالت إحداهما یا أبت أستاجره انّ خیر من استأجرت القوى الامین» (قصص /26) و علاقه‏مندى صفورا به موسى را دریافت در برابر صفورا موضع‏گیرى نکرد و بر او خشونت نکرد بلکه به خواست او تن داد و به موسى‏علیه السلام گفت:
«قال إنّى اُرید ان أنکحک احدى ابنتىّ هاتین على ان تأجرنى ثمانى حجج» (قصص/ 27)
«(شعیب) گفت: من مى‏خواهم یکى از این دو دخترم را به همسرى تو درآورم به این شرط که هشت سال براى من کار کنى».
ج- حمایت از قربانى خشونت
یکى از وظایف مهم والدین حمایت از خشونت دیده است. فرزندانى که قربانى خشونت مى‏شوند، از لحاظ روحى و عاطفى بسیار صدمه‏پذیر خواهند شد و زندگى خانوادگى و اجتماعى موفقى نخواهند داشت، این گروه به سرعت در برابر مشکلات سرفرود مى‏آورند و دیگر آزارى پیشه مى‏کنند. بنابراین یکى از وظایف مهم والدین جبران کمبودهایى است که خشونت دیده در وجود خود احساس مى‏کند.
در قصه یوسف‏علیه السلام حمایت پدر از فرزند خشونت دیده پیش از خشونت و پس از آن به روشنى دیده مى‏شود. یعقوب‏علیه السلام در مرحله نخست با رفتن یوسف‏علیه السلام همراه برادران مخالفت کرد و برادران یوسف را اهل هوا و هوس خواند:
«قال إنى لیحزننى أن تذهبوا به و اخاف أن یأکله الذئب» (یوسف/ 13)
«قال بل سوّلت لکم انفسکم امراً» (یوسف/ 18)
پس از خشونت برادران بر یوسف‏علیه السلام نیز همیشه پدر حامى یوسف‏علیه السلام بود و برادران او را مذمّت مى‏کرد و بى اعتمادى خویش را به ایشان اعلام مى‏داشت.
د- برخورد با خشونت گر
وظیفه دیگر پدر و مادر برخورد منطقى با خشونت گر است. والدین در مواجهه با خشونت خانوادگى چند گزینه پیش رو دارند: گزینه نخست آنکه والدین، خشونت گر را قربانى خشونت جسمى خویش قرار دهند. گزینه دوم آن که در برابر خشونت گر سکوت اختیار کنند و خشونت دیده و خشونت گرا را آزاد گذارند. گزینه سوم آن است که خشونت دیده را تشویق و ترغیب به ایستادگى در برابر خشونت‏گر کنند. گزینه چهارم با خشونت گر خشونت گفتارى داشته باشند و او را تهدید به خشونت کنند. گزینه پنجم این است که عوامل خشونت را شناسایى کنند و از این طریق خشونت گرا را درمان کنند. گزینه ششم آن که والدین تلفیقى از گزینه‏ها را مد نظر قرار دهند و با انواع خشونت گر شکل‏هاى متفاوتى از خشونت داشته باشند و عوامل خشونت را از وجود ایشان پاک کنند.
از میان گزینه‏هاى یاد شده گزینه نخست به هیچ روى پیشنهاد نمى‏شود؛ چه این که این گزینه خشونت خانوادگى را تشدید مى‏کند و محیط خانواده را مملو از کینه و دشمنى مى‏سازد.
گزینه دوم نیز خشونت بیشتر را در پى خواهد داشت و خشونت گر را هر روز جرى‏تر از روز قبل مى‏کند.
گزینه سوم نیز مناسب نیست و خشونت بیشترى بر قربانى خشونت وارد مى‏کند؛ چه این که خشونت دیدگان در اکثر موارد از خشونت گران ضعیف‏تر هستند و توان ایستادگى در برابر خشونت گر را ندارند.
گزینه چهارم هر چند در مواردى جواب مى‏دهد و گروهى از خشونت گرایان را از خشونت بازمى‏دارد، اما بسیارى از خشونت گرایان به این درمان‏ها پاسخ نمى‏دهند.
گزینه پنجم بسیار مناسب است، اما همه خشونت گرایان را از خشونت باز نمى‏دارد.
گزینه ششم بهترین گزینه است و خشونت خانوادگى را از میان مى‏برد و یا دست کم بسیار کاهش مى‏دهد.
ه - ایجاد مهر و محبت
پنجمین وظیفه والدین ایجاد مهر و محبت میان اعضاى خانواده است. اگر پدر و مادر بتوانند میان فرزندان دوستى و محبت برقرار کنند و آن را نهادینه سازند خشونت در محیط خانواده به کمترین میزان آن خواهد رسید، اما هیچ گاه از میان نخواهد رفت؛ چه این که عوامل بسیارى در گرایش فرزندان به خشونت گرایى دخیل است و برخى از این عوامل از حوزه مدیریت پدر و مادر و خانواده بیرون است و پدر و مادر نمى‏توانند تلاش موفقى در جهت زدودن این عوامل داشته باشند. براى نمونه خشونت گرایى میان دوستان مدرسه‏اى یا میان معلمان و دانش‏آموزان مى‏تواند همان تأثیر خشونت‏گرایى میان پدر و مادر را داشته باشد و دانش‏آموز را به خشونت گرایى رهنمون سازد. وقتى این دانش‏آموز آموزه خویش را به محیط خانواده مى‏برد والدین نمى‏توانند نسبت به این عامل فعالیت در خورى داشته باشند.
راههاى کنترل خشم
کنترل خشم که همان حلم و بردبارى است، در آیات وحى بسیار توصیه شده است و مخاطبان قرآن به خویشتن دارى و نیکورفتارى با دیگران فرا خوانده شده‏اند:
«و الکاظمین الغیظ و العافین عن النّاس و اللَّه یحبّ المحسنین» (آل عمران/ 134)
«و خشم خود را فرو مى‏برند و از خطاى مردم در مى‏گذرند و خدا نیکوکاران را دوست دارد.»
«و لیعفوا و لیصفحوا ألا تحبّون ان یغفر اللَّه لکم» (نور/ 22)
«عفو کنند و چشم بپوشند آیا دوست نمى‏دارید خداوند شما را ببخشد.»
«ادفع بالّتى هى احسن فاذا الّذى بینک و بینه عداوة کانّه ولىّ حمیم. و ما یلقّاها إلاّ الّذین صبروا و ما یلقّاها إلا ذو حظٍ عظیم» (فصلت/ 34-35)
«بدى را با نیکى دفع کن، ناگاه (خواهى دید) همان کس که میان تو و او دشمنى است، گویى دوستى گرم و صمیمى است! اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به آن مقام نمى‏رسند و جز کسانى که بهره عظیمى (از ایمان و تقوا) دارند به آن نایل نمى‏گردند.
در سخنان پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نیز مسلمانان به مدیریت خشم دعوت شده‏اند:
«اشدّکم من ملک نفسه عند الغضب»45
«پرتوان‏ترین شما کسى است که به هنگام غضب نفس خود را کنترل کند.»
اما پرسش اساسى در باب مدیریت خشم این است که چگونه فردى که به خشم آمده است، خشم خود را کنترل کند و دیگران را مورد آزار و اذیت قرار ندهد؟
راههاى گوناگونى براى هدایت خشم و رسیدن به حلم و بردبارى وجود دارد. برخى از این روش‏ها عبارتند از:
الف: تغییر وضعیت
یکى از روش‏هاى مهم کنترل خشم، تغییر وضعیت است. در روایت پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مى‏خوانیم:
«اذا غضب احدکم و هو قائم فلیجلس فان ذهب عنه الغضب و الا فلیضطجع»46
و امام باقرعلیه السلام مى‏فرماید:
«ان الرجل لیغضب فما یرضى أبدا حتى یدخل النار، فأیما رجل غضب على قوم و هو قائم فلیجلس من فوره ذلک، فأنّه یذهب عنه رجز الشیطان، و أیما رجل غضب على ذى رحم فلیدن منه فلیمسه فان الرحم اذا مست سکنت»47
«هر گاه مردى غضب کند هیچ گاه راضى نمى‏شود تا این که داخل آتش شود. پس هر مردى که بر قومى غضب کند در حالى که ایستاده است پس به سرعت بنشیند چه این که نشستن رجز شیطان را از او دور مى‏کند و هر گاه غضب کند بر خویشاوندى پس به آن خویشاوند نزدیک شود و او را لمس کند زیرا مس خویشاوند غضب را فرو مى‏نشاند.»
و در روایت دیگرى مى‏خوانیم:
«هر زمان مردى غضب کرد پس اگر ایستاده است بنشیند و اگر نشسته است بایستد و هر گاه مردى بر خویشاوند خود غضب کرد، پس بهترین کار آن است که به خویشاوند خود نزدیک شود و او را در آغوش گیرد؛ چه این که هر گاه خویشاوندى خویشاوندى را در آغوش گیرد آرامش مى‏یابد.»48
در روایات یاد شده تغییر وضعیت جسمانى مورد توجه قرار گرفته است که طبیعتاً این تغییر وضعیت تغییر وضعیت روحى را به دنبال خواهد داشت. اما بر اساس آیات قصه موسى‏علیه السلام تغییر وضعیت روحى نیز نمى‏تواند خشونت را از میان ببرد یا از شدت آن بکاهد. وقتى موسى‏علیه السلام با غضب سر و ریش هارون را مى‏گیرد، هارون با گفتن «یا ابن ام» نسبت خود را با موسى یاد مى‏کند و احساسات موسى‏علیه السلام را تحریک مى‏کند به این امید که موسى از خشونت دست بردارد یا خشونت بیشتر نکند.
علاّمه طباطبایى در این باره مى‏نویسد:
«و هى کلمة استرحام و استرآف قالها لاسکات غضب موسى».49
در دانش پزشکى نیز این رهنمود پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم و اهل بیت‏علیهم السلام به روشنى یاد شده است.
ب: سکوت
یکى دیگر از راههاى کنترل خشم سکوت است. ابن عباس از پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم نقل مى‏کند که آن حضرت فرمود:
«اذا غضبت فاسکت و اذا غضبت فاسکت و اذا غضبت فاسکت»50
«هر گاه غضب کردى سکوت کن و هر گاه غضب کردى سکوت کن و هر گاه غضب کردى سکوت کن.»
دکتر پیفر از روان شناسان باتجربه در این باره مى‏نویسد:
«اگر خیلى عصبانى هستید چیزى نگویید تا آرام گیرید. اگر آرام باشید شما را بیشتر جدى مى‏گیرند. طورى رفتار نکنید که دیگران حربه‏اى علیه شما به دست آورند و به گفته هایتان برچسب غیرمنطقى، احساسى یا هیجانى بزنند. این امر فقط خشم شما را بیشتر مى‏کند. داد زدن اوضاع را بهتر نمى‏کند.»51
ج: گوش فرا دادن به سخنان خشونت گرا و مجاب ساختن وى
عناد و لجبازى با فردى که غضبناک است و بى توجهى به خواسته‏ها و سخنان وى او را ناگزیر از برخورد خشونت‏آمیز مى‏کند. بنابراین شنیدن سخنان فرد خشمگین و مجاب ساختن او از بهترین راههاى کنترل خشم است.
بر این اساس هارون در برابر خشم موسى‏علیه السلام خویش را پاسخگو نشان داد و با برانگیختن احساسات موسى و یادآورى نسبت خویش با موسى خشم وى را فرو کاست:
«قال یبنؤمَّ لاتأخذ بلحیتى و لابرأسى انّى خشیت ان تقول فرّقت بین بنى اسرائیل و لم ترقب قولى» (طه/ 94)
«(هارون) گفت: «اى فرزند مادرم! ]= اى برادر![ ریش و سر مرا مگیر! من ترسیدم بگویى تو میان بنى‏اسرائیل تفرقه انداختى، و سفارش مرا به کار نبستى!»
د: ترک مشاجره و جر و بحث
مشاجره و جر و بحث با فرد خشمگین جز افزودن خشم نتیجه‏اى نخواهد داشت. بنابراین یکى از راههاى مدیریت خشم ترک مشاجره با این گونه افراد است.
ه : توجه به آثار زیانبار جسمى و روحى خشونت بر دیگران
یکى دیگر از راههاى کنترل خشم توجه به پیامدهاى خشونت گرى است. فرد خشمگین با خشونت بر دیگران خود را در معرض انواع آسیب‏هاى جسمى و روحى قرار مى‏دهد: خود را به هلاکت مى‏افکند، زشتى‏ها و پلیدیهاى خود را آشکار مى‏سازد، ایمان خویش را فاسد مى‏کند، بر عقل خویش کنترل ندارد و به سایر زشتى‏ها و پلیدیها کشیده مى‏شود.
امام على‏علیه السلام مى‏فرماید:
«الغضب یردى صاحبه و یبدى معایبه»52
«خشم و غضب صاحبش را هلاک مى‏کند و زشتى هایش را آشکار مى‏کند.»
پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم فرمود:
«الغضب یفسد الایمان کما یفسد الخلّ العسل»53
«غضب ایمان را فاسد مى‏کند همان گونه که سرکه عسل را تباه مى‏سازد.»
و امام باقرعلیه السلام مى‏فرماید:
«ان هذا الغضب جمرة من الشیطان توقد فى قلب ابن آدم، و ان احدکم اذا غضب احمرّت عیناه و انتفخت اوداجه و دخل الشیطان فیه فاذا خاف احدکم ذلک من نفسه فلیلزم الارض فان رجز الشیطان لیذهب عنه عند ذلک»54
«غضب پاره آتشى است از شیطان که در باطن فرزند آدم است، و هر گاه یکى از شما غضب کند چشمهایش سرخ مى‏گردد و رگهاى گردنش باد مى‏کند و شیطان در وجودش وارد مى‏شود. پس هر زمان کسى از شما از این حالت خویش بترسد به زمین بچسبد زیرا وسوسه شیطان در آن زمان از وى دور مى‏گردد.»
«من لم یملک غضبه لم یملک عقله»55
«هر کسى غضب خویش را مالک نیست عقل خویش را نیز مالک نمى‏باشد.»
و: وضو
وضو گرفتن یکى از راههاى کنترل خشم است. پیامبرصلى الله علیه وآله وسلم مى‏فرماید:
«إن الغضب من الشیطان، و إن الشیطان خلق من النار، و إنما تُطْفا النار بالماء، فإذا غضب أحدکم فلیتوضّأ.»56
دوش گرفتن و شنا کردن نیز به حکم این روایت که آب خشونت را کنترل مى‏کند، چون وضو گرفتن است.
وظایف نهادهاى اجتماعى
یکى از وظایف مهم حکومت‏ها وضع قوانین و مقررات در راستاى حمایت از قربانیان خشونت و برخورد قانونى با خشونت گرایان است. در این راستا قانون‏گذاران و حقوقدانان مى‏توانند از حقوق کیفرى اسلام و دیگر قوانینى که ناظر به خشونت روحى و روانى و اقتصادى و... سود ببرند.
براى نمونه در مورد خشونت جسمى مى‏توان از آیاتى که دلالت بر قصاص جانى و دریافت دیه دارد بهره گرفت و خشونت گر را ناگزیر از تن دادن به قصاص یا پرداخت دیه به مجنى علیه کرد:
«یا ایّها الّذین آمنوا کتب علیکم القصاص فى القتلى الحرّ بالحرّ و العبد بالعبد و الانثى بالانثى» (بقره/ 178)
«اى افرادى که ایمان آورده‏اید! حکم قصاص در مورد کشتگان، بر شما نوشته شده است: آزاد در برابر آزاد، و برده در برابر برده، و زن در برابر زن.»
«و من قتل مؤمناً خطأً فتحریر رقبةٍ مؤمنةٍ و دیةٌ مسلّمة إلى اهله» (نساء/ 92)
«کسى که مؤمنى را از روى خطا به قتل رساند، باید یک برده مؤمن را آزاد کند و خون بهایى به کسان او بپردازد.»
در مورد خشونت جسمى بر فرزند نیز هر چند برخى روایات دلالت بر عدم قصاص پدر دارد، اما مجازات دیگرى چون تبعید، زندان، تعزیر و... پدران را از خشونت بر فرزندان باز مى‏دارد.
در مورد خشونت روحى و روانى نیز مى‏توان از برخى روایات و آیات سود گرفت و خشونت گر را مجازات کرد. براى نمونه قذف نوعى خشونت روحى و روانى است و فردى که چنین خشونتى دارد باید هشتاد تازیانه بخورد:
«و الّذین یرمون المحصنات ثم لم یأتوا باربعة شهداء فاجلدوهم ثمانین جلدة» (نور/ 4)
«و کسانى که زنان پاکدامن را متهم مى‏کنند سپس چهار شاهد (بر مدعاى خود) نمى‏آورند آنها را هشتاد تازیانه بزنید.»
در مورد خشونت اقتصادى نیز قانون گذار مى‏تواند از روایات سود ببرد و خشونت گر را ناگزیر از انجام وظیفه خود کند. براى نمونه مردى که نفقه همسر خویش را نمى‏دهد، یک خشونت گر است و قاضى مى‏تواند با تهدید او را ناگزیر از پرداخت نفقه کند و اگر تهدید نتیجه نداد او را ناگزیر از پرداخت نفقه کند.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد