- هر روز ۱۰ تا ۳۰ دقیقه پیادهروى کنید و به هنگام راه رفتن، لبخند بزنید. این بهترین داروى ضدافسردگى است.
۲- هر روز حداقل ۱۰ دقیقه در یک مکان کاملاً ساکت و بىسر و صدا بنشینید.
۳- هرگز از خوابتان نزنید. یک دستگاه ضبط فیلم بخرید و برنامههاى تلویزیونى مورد علاقهتان که شبها دیروقت پخش مىشوند را ضبط کنید و روز بعد ببینید.
ما می توانیم انتخاب کنیم تا سفت و سخت باقی بمانیم ، با تغییر مبارزه کنیم و مثل گذشته باشیم . ویا ما می توانیم چشم خود را باز کنیم و واقعیت را ببینیم و به سوی افق های جدیدی قدم برداریم .
هر یک از ما دارای پتانسیل لازم برای یک تحول در زندگی خود هستیم و این تنها به یک چیز نیاز دارد : توجه !!! این پروسه توجه به چیزهای جدید است که به شما احساس زنده بودن می دهد .
آگاهی از رفتارهای محدودکننده خودمان ، اولین چیزیست که باید از آن عبور کنیم . کم کم شروع کنید . هیچ دستورالعملی برای هوشیاری وجود ندارد . این به سادگی تغییرتوجه از روال روزمره روی چیزهای متفاوت است .
چطور زندگیتان را متحول کنید ؟
در اینجا تمریناتی را برای گسترش زندگی خلاق می بینید که می توانید همیشه از آنها استفاده کنید و تاثیرات شگفت آنها را ببینید :
،امروزه دغدغه ی بسیاری از افراد جامعه است،زیرا در جامعه پر استرس و پر از مشکل امروز، افراد زمان کمی رابرای اهمیت دادن به خود اختصاص می دهند.اما با همین زمان کم کسب آرامش و رسیدن به آرامش در زندگی با روش های مختلف امکان پذیر است.برای دانستن بهترین روش ها برای رسیدن به آرامش با مکتب زندگی همراه شوید:
داشتن آرامش در زندگی و رسیدن به آرامش
ادامه مطلب ...
«ما به هم محتاجیم، هیچ شمعی با روشن کردن شمع دیگر خاموش نمیشود.» جیمز کلر
در نور کم غروب، زن سالخورده ای را دید که کنار جاده، درمانده و منتظر است. در آن نور کم متوجه شد که او نیاز به کمک دارد. جلوی مرسدس زن ایستاد. مرد از اتومبیلش پیاده شد. در یک ساعت گذشته هیچ کس توقف نکرده بود تا کمکش کند. زن با خود گفت مبادا مرد بخواهد به من صدمه ای بزند؟ ظاهرش که بی خطر نبود، فقیر و گرسنه هم به نظر میرسد.
مرد، زن را که بیرون از ماشینش در سرما ایستاده بود دید و متوجه آثار ترس در او شد. گفت : «خانم من آمدهام تا به شما کمک کنم. بهتر است شما بروید داخل اتومبیل که گرمتر است. ضمناً اسم من برایان اندرسون است.». ادامه مطلب ...
اسب و الاغی با هم سفر می کردند.الاغ به اسب گفت : “اگر دلت می خواهد من زنده بمانم، کمی از بار من را بردار.” اما اسب به او اعتنایی نکرد. الاغ که نمی توانست سنگینی آن همه بار را تحمل کند، به زمین افتاد و جان داد. آن گاه صاحب اسب تمام بارها ، به اضافهی پوست الاغ را پشت اسب گذاشت. اسب همچنان که زیر بار کمر خم کرده بود، ناله می کرد و با خود می گفت : ” افسوس! چه حماقتی کردم.من حاضر نشدم اندکی از بار الاغ را به دوش بکشم. حالا نه تنها مجبورم باری را که بردوش او بود، بلکه پوست او را هم به دوش بکشم.”
«مهمترین مساله در یک رابطه، شنیدن چیزهایی است که گفته نمی شود. پیتر دراکر»
متن زیر منتخبی از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم نوشته زنده یاد نادر ابراهیمی است.توصیه می کنم که فرازهای نامه سی و چهارم را حتما تا انتها بخوانید:
همسفر! در این راه طولانی – که ما بی خبریم و چون باد می گذرد – بگذار خرده اختلاف های مان با هم باقی بماند.خواهش میکنم!
مخواه که یکی شویم، مطلقا یکی.
مخواه که هر چه تو دوست داری ، من همان را ، به همان شدت دوست داشته باشم.و هرچه من دوست دارم ،به همان گونه مورد دوست داشتن تو نیز باشد. ادامه مطلب ...
در عصر بلاتکلیفی و بی ثباتی زندگی میکنیم، سقوط اقتصاد جهانی، تغییر سریع صنایع، بازارهای نوظهور، ناآرامیهای سیاسی و شتاب بالای دگرگونیهای عصر اطلاعات. در کل میتوان گفت همهٔ چیزهایی که امروز دربارهٔ آنها مطمئن هستیم فردا ممکن است کاملاً متفاوت باشند.
دوره، دورهٔ انعطاف ناپذیری و خشکی نیست. کاری که امروز در حال انجام آن هستی ممکن سال دیگر اصلاً به کار نیاید و برعکس ممکن است کاری که امروز تصورش را هم نمیکنی دو سال دیگر جزء مشاغل پر طرفدار باشد. با وجود بازارهای بی ثبات و ناپایدار و کارخانههایی که در سراشیبی سقوط هستند نشانه های اندکی برای پیش بینی شرایط آینده در دست است. حتی شرکتهای بزرگ و قدرتمند نیم نگاهی به کاهش هزینهها و تعدیل نیروهایشان دارند تا بتوانند خودشان را برای آن چه پیش خواهد آمد آماده کنند.
از همین امروز ، وقتی بچه هایمان به مدرسه می روند ،به ایشان می گوییم :
عزیزم ! من نمی خواهم تو بهترین باشی ، فقط می خواهم تو خوشحال و خوشبخت باشی .
اصلا مهم نیست که همیشه نمره ی ۲۰ بگیری ،جای ۲۰ می توانی ۱۶ بگیری اما از دوران مدرسه و کودکیت لذت ببر.
عزیزم :از “ترین” پرهیز کن ، چرا که خوشبختی جایی هست که خودت را با کسی مقایسه نکنی.
حتی نخواه خوشبخت ترین باشی .
بخواه که خوشبخت باشی و برای این خواستت تلاش کن.همین.
یادمان هست که از وقتی به دنبال پسوند “ترین” رفتیم، خوشبختی از ما گریخت. از ۱۹/۷۵ لذت نبردیم چون یکی ۲۰ شده بود.
از رانندگی با پرایدو … لذت نبردیم چون ماشین های مدل بالاتری در خیابان ، در حال خود نمایی بود.
از بودن کنار عشقمان لذت نبردیم چون مدرک تحصیلی و پول توی جیب او ، کمتر از بسیاری دیگر بود.
همچنین ، از خانه مان ، از شغلمان ، از درآمدمان ، از خانواده و دوستانمان و….
می خوام بگویم تحت تاثیر آموزه های غلط ، بسیاری از ما فقط به “بهترین،بیشترین و بالاترین” چسبیدیم ، در نتیجه تبدیل به انسان هایی افسرده و همیشه نالان شدیم.
شاید لازم است یا بهتر بگویم وقت ان است که در آموزه های غلط تجدید نظر کنیم و تغییر جهت بد هیم ، تا حداقل اجازه ندهیم که نحسیِ “ترین” دامن بچه هایمان رو بگیرد