بدترین دروغ دروغی است که ناخودآگاهانه به خودمان می گوییم، در ذهنمان ریشه می دواند و تأثیرات بیرونی بد و تفکرات منفی بر جای می گذارد. پس دفعه بعدی که تصمیم گرفتید زندگیتان را خانه تکانی و دور و برتان را خلوت کنید از ذهن شروع کنید ، دروغ های قدیمی و حدیث نفس های منفی را که با خود می گفتید از فکرتان بیرون کنید.
دروغ گفتن اشتباه است اما دروغ گفتن به خود گناهی است نابخشودنی!
در ادامه به ۱۲ مورد از این دروغ های مخرب که هر چه زودتر باید ترک شود اشاره می کنیم ادامه مطلب ...
۱)وقتی به جای زندگی در زمان حال در گذشته سیر می کنی! آیا در حال تکرار لحظات قدیمی خوش رابطه ات هستی تا حس خوبی نسبت به آن پیدا کنی! آیا به خاطر همین خاطرات است که این رابطه را تا این جا ادامه داده ای!؟ اگر پاسخ مثبت است یعنی این رابطه دیگر آن چیزی نیست که می خواهی. هرچه بیشتر در گذشته یا در یک آینده ی دست سازت زندگی کنی بیشتر در واقعیتی غیر واقعی غرق می شوی و این بسیار خطرناک است چون این موارد انعکاس وضعیت فعلی رابطه ات نیستند. باید با کسی که الان در زندگی ات است باشی نه کسی که در گذشته ات حضور داشته! خاطرات گذشته فقط خاطره اند نباید دلیلی شود برای ادامه ی رابطه ات. تصمیمت برای ادامه یا قطع رابطه باید بر اساس احساسات امروزت نسبت به او باشد یعنی وضعیت فعلی ارتباط و چشم انداز آینده ای که با او در پیش رو خواهی داشت. ادامه مطلب ...
معمولا بیشتر ما آدمها دوست نداریم کسی از خودمان یا اخلاق و رفتارمان ایراد بگیرد. همیشه دوست داریم موردتأیید و تعریف و تمجید دیگران باشیم. وقتی کسی به ما انتقاد میکند در همان لحظه اول خشمگین میشویم و به هر شکلی که میتوانیم تلاش میکنیم که انتقاد و ضربه آن فرد را خنثی کنیم اما معمولا این کار به درستی انجام نمیشود.
وقتی فرد مورد انتقاد نتواند خشم و عصبانیت خودش را کنترل کند و بر احساسات آنی مسلط شود، هرعکسالعملی در آن شرایط میتواند منجر به ضربهزدن به شخصیت و روح و روان طرفین بشود. حتما همه ما مکررا در این شرایط بودهایم اما چند نفر از آدمهای اطراف ما این قدرت را دارند که خشم و عصبانیت و احساسات ناخوشایندشان را در این شرایط کنترل و آنها را دفع کنند؟
تا به حال به قاب گوشیهای آدمهای مختلف توجه کردهاید؟هر کدام رنگ و مدلی مخصوص به خود دارد. برخی پر زرق وبرق و با رنگهای تند و برخی ساده و با رنگهای تیره و خنثی. آیا این نوع انتخاب قاب گوشی میتواند نشاندهنده ویژگیهای شخصیتی خاصی در فرد باشد؟
به طور حتم جواب مثبت است چرا که هر کدام از انتخابهای آدمها نشاندهنده موردی در ناخودآگاه و یک ویژگی شخصیت است. با خواندن این مطلب میتوانید از این به بعد با دقت به قاب گوشی دیگران یا حتی خودتان متوجه شوید که پشت چنین انتخابی چه چیزهایی نهفته است و بدون شک شناخت بهتر خود و دیگران ارتباطها را آسانتر و موثرتر میکند.
مادر من فقط یک چشم داشت . من از اون متنفر بودم … اون همیشه مایه خجالت من بود.اون برای امرار معاش خانواده برای معلم ها و بچه مدرسه ای ها غذا می پخت.
یک روز اومده بود دم در مدرسه که به من سلام کنه و منو با خود به خونه ببره.خیلی خجالت کشیدم . آخه اون چطور تونست این کار رو با من بکنه ؟
به روی خودم نیاوردم ، فقط با تنفر بهش یه نگاه کردم و فورا از اون جا دور شدم.
روز بعد یکی از همکلاسی ها منو مسخره کرد و گفت هووو .. مامان تو فقط یک چشم داره!فقط دلم می خواست یک جوری خودم رو گم و گور کنم . کاش زمین دهن وا می کرد و منو ..کاش مادرم یه جوری گم و گور می شد…روز بعد بهش گفتم اگه واقعا می خوای منو شاد و خوشحال کنی ،چرا نمی میری ؟
اون هیچ جوابی نداد….
ادامه مطلب ...
اگر در همسر خود از یک سو، شاهد نواقص و نقاط ضعفی هستیم باید تذکرات خود را در
قالب مودّت و رحمت به او هدیه دهیم.
تذکر دادن به
همسر
مردی را تصور کنید که بعد از مشکلات و تشنجات محیط کار خود،
ناراحت و خسته وارد منزل می شود. او با مشاهده کوچکترین نابسامانی در منزل، مثلا
دعوای بچه ها و یا شور بودن غذا، شروع به داد و فریاد می کند. و یا خانمی را در نظر
بگیرید که وقتی وارد خانه می شود ، مشاهده می کند که همسرش آشپزخانه را شلوغ و به
هم ریخته کرده ، پوست تخمه ها را روی فرش ریخته ، لباسهایش را روی مبل انداخته و
کلا منزل را به بازار شام تبدیل کرده است، نا خود آگاه یک جیغ بنفش می زند. حال
همسر وی چه واکنشی می تواند داشته باشد؟
ادامه مطلب ...
«ما به هم محتاجیم، هیچ شمعی با روشن کردن شمع دیگر خاموش نمیشود.» جیمز کلر
در نور کم غروب، زن سالخورده ای را دید که کنار جاده، درمانده و منتظر است. در آن نور کم متوجه شد که او نیاز به کمک دارد. جلوی مرسدس زن ایستاد. مرد از اتومبیلش پیاده شد. در یک ساعت گذشته هیچ کس توقف نکرده بود تا کمکش کند. زن با خود گفت مبادا مرد بخواهد به من صدمه ای بزند؟ ظاهرش که بی خطر نبود، فقیر و گرسنه هم به نظر میرسد.
مرد، زن را که بیرون از ماشینش در سرما ایستاده بود دید و متوجه آثار ترس در او شد. گفت : «خانم من آمدهام تا به شما کمک کنم. بهتر است شما بروید داخل اتومبیل که گرمتر است. ضمناً اسم من برایان اندرسون است.». ادامه مطلب ...
اسب و الاغی با هم سفر می کردند.الاغ به اسب گفت : “اگر دلت می خواهد من زنده بمانم، کمی از بار من را بردار.” اما اسب به او اعتنایی نکرد. الاغ که نمی توانست سنگینی آن همه بار را تحمل کند، به زمین افتاد و جان داد. آن گاه صاحب اسب تمام بارها ، به اضافهی پوست الاغ را پشت اسب گذاشت. اسب همچنان که زیر بار کمر خم کرده بود، ناله می کرد و با خود می گفت : ” افسوس! چه حماقتی کردم.من حاضر نشدم اندکی از بار الاغ را به دوش بکشم. حالا نه تنها مجبورم باری را که بردوش او بود، بلکه پوست او را هم به دوش بکشم.”