آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

گفتگو

                                     گفت : یه سوال دارم که خیلی جوابش برام مهمه
                           گفتم :چشم، اگه جوابشو بدونم، خوشحال میشم بتونم کمکتون کنم

گفت: دارم میمیرم

گفتم: یعنی چی؟

گفت: یعنی دارم میمیرم دیگه

گفتم: دکتر دیگه ای، خارج از کشور؟

گفت: نه همه اتفاق نظر دارن، گفتن خارج هم کاری نمیشه کرد !

گفتم: خدا کریمه، انشالله که بهت سلامتی میده

با تعجب نگاه کرد و گفت: یعنی اگه من بمیرم، خدا کریم نیست؟

فهمیدم آدم فهمیده ایه و نمیشه سرش رو شیره مالید

گفتم: راست میگی، حالا سوالت چیه؟

گفت: من از وقتی فهمیدم دارم میمیرم خیلی ناراحت شدم

از خونه بیرون نمیومدم، کارم شده بود تو اتاق موندن و غصه خوردن، تا اینکه یه روز به خودم گفتم تا کی منتظر مرگ باشم.

خلاصه یه روز صبح از خونه زدم بیرون و مثل همه شروع به کار کردم، اما با مردم فرق داشتم، چون من قرار بود برم و انگار این حال منو کسی نداشت، خیلی مهربون شدم، دیگه رفتارای غلط مردم خیلی اذیتم نمیکرد

با خودم میگفتم بذار دلشون خوش باشه که سر من کلاه گذاشتن، آخه من رفتنی ام و اونا انگار نه ...

سرتونو درد نیارم من کار میکردم اما حرص نداشتم

بین مردم بودم اما بهشون ظلم نمیکردم و دوستشون داشتم

ماشین عروس که میدیدم از ته دل شاد میشدم و دعا میکردم

گدا که میدیدم از ته دل غصه میخوردم و بدون اینکه حساب کتاب کنم کمک میکردم

مثل پیر مردا برا همه جوونا آرزوی خوشبختی میکردم

الغرض اینکه این ماجرا منو آدم خوبی کرد و ناز و خوردنی شدم

حالا سوالم اینه که من به خاطر مرگ خوب شدم و آیا خدا این خوب شدنو قبول میکنه؟

گفتم: بله، اونجور که یادگرفتم و به نظرم میرسه آدما تا دم رفتن خوب شدنشون واسه خدا عزیزه

آرام آرام خداحافظی کرد و تشکر

داشت میرفت

گفتم: راستی نگفتی چقدر وقت داری؟

گفت: معلوم نیست بین یک روز تا چند هزار روز!!!

یه چرتکه انداختم دیدم منم تقریبا همین قدرا وقت دارم.

با تعجب گفتم: مگه بیماریت چیه؟

گفت: بیمار نیستم!

هم کفرم داشت در میومد و هم از تعجب داشتم شاخ دار میشدم گفتم: پس چی؟

گفت: فهمیدم مردنیم،

رفتم دکتر گفتم: میتونید کاری کنید که نمیرم؟

گفتن: نه گفتم: خارج چی؟ و باز گفتند : نه!

خلاصه ما رفتنی هستیم کی ش فرقی داره مگه؟

باز خندید و رفت و دل منو با خودش برد ...

راستی اگه لحظه دقیق شکستن شیشه عمر برامون مشخص بود؛
در این زمان باقیمانده چه کارها که نمی کردیم و چه کارها که می کردیم ؟!

ر

آرزوها منتظر ما هستند!


میخواهم در این جا برایتان از بزرگ‌ ترین اقتدار انسان بگویم. قدرتی که می‌تواند زندگی ما را دگرگون کند. اما پیش از آن به داستان زیر توجه کنید:
پادشاهی بزرگ در سرزمینی پهناور فرمانروایی می‌کرد، او به شدت شیفته‌ قدرت بود و به همین جهت سپاهیان بسیاری تعلیم داده و نتیجتاً سپاه بزرگی آراسته بود. هر روز به عشق بزرگ‌تر کردن سپاه خود از خواب برمی‌خاست، از آنها بازدید می‌کرد و به فرماندهان سپاه می‌گفت آنها را سرشماری کنند و فنون جدید جنگاوری را به آنها بیاموزند. این روند ادامه داشت تا اینکه فرماندهان سپاه متوجه ‌یک اتفاق عجیب شدند. اینکه هر روز از تعداد سربازان سپاه ‌یکی کم می‌شود یا بهتر بگویم ناپدید می‌گردد، اولش جرأت نداشتند این موضوع را با پادشاه در میان بگذارند اما سرانجام این کار را کردند. پادشاه از شنیدن این خبر آشفته شد، خواب و خوراکش مختل شد و فرماندهان را تحت فشار قرار داد تا علت ناپدید شدن سربازان را کشف کنند.
قدرتی که انسان در اختیار دارد چه قدرتی است؟ا
قبلا درباره این قدرت بزرگ با شما سخن گفته‌ام. این قدرت، قدرت «کلام» شماست. شاید شما هم مثل زمانی که خود من از قدرت کلام اطلاعی نداشتم، هنوز قدرت‌های دیگری را در تصور خود داشته باشید، قدرت‌هایی مثل پول، مقام، تحصیلات یا دانش بالا، شهرت و محبوبیت و …. البته ‌این قدرت‌ها، می‌توانند کارایی مربوط به خود را داشته باشند و هرکدام به تناسب خود اقتداری ایجاد کنند امّا هیچیک مطلق نیستند. مثلاً با پول خیلی چیزها را می‌توان خرید اما مثلاً سلامتی، آبرو یا اصالت را نمی‌توان! با مقام و دانش و شهرت و محبوبیت هم همین طور. اینها کلیدهایی هستند که بعضی درها را باز می‌کنند نه همه‌ آنها را. امّا قدرت واقعی، قدرتی است که بتواند همه چیز را به صاحب خود بدهد، سلامتی، آبرو، ثروت، مقام و هر چیز دیگری را که صاحب آن خواهان آن است.
در اینجا یکبار دیگر می‌خواهم فرمول اولیه کلام را برایتان توضیح دهم. این فرمول ساده است و سه گام اصلی دارد:
اول: آرزوی خود را مشخص کنید. هر چه باشد اشکالی ندارد. مادی یا عاطفی یا معنوی یا هر چه که شما می‌خواهید. فقط مطمئن باشید که آرزویتان، واقعاً آرزوی خودتان است! تعجب نکنید بسیاری از آرزوهای ما مال خودمان نیستند. یا تحمیلی اند یا تقلیدی یا تحت شرایط خاصی اشتباها گمان می‌کنیم آرزوی ما هستند. اما آرزوی اصیل و حقیقی، خودجوش و ماندگار است و با تغییر شرایط به راحتی تغییر نمی‌کند.
دوم: یک قصد محکم داشته باشید. قصد و نیت محکمی که معنایش این باشد که با تمام وجود، با تمام قلب و روحتان می‌خواهید به آرزو و خواسته‌تان دست پیدا کنید. از اعماق دل و جان قصد کنید. بدون قصد محکم، هیچ کاری نکنید.
سوم: از کلام خلاق بهره ببرید. نه به شکل عبارات تاکیدی یا تصدیق‌های مثبت که در همه کتاب‌های موفقیت دیده می‌شود. بلکه با انرژی گرفتن از منبع انرژی جهانی. یعنی انرژی گرفتن از آفریدگار جهانیان و اتکا به قدرت الهی. قدرتی که هر کاری را ممکن می‌کند.
یعنی: آنچه را که می‌خواهید و آرزویش را دارید، در قالب یک جمله یا عبارت مثبت تنظیم کنید. به‌طوری که گویی همین حالا چیزی را که طالب آنید، دارید و سپس کلمه آسمانی را به جمله‌تان اضافه کنید. حواستان باشد بدون کلمه آسمانی، به آرزویتان نمی‌رسید چون آرزویتان نمی‌تواند انرژی لازم را کسب کند و محقق شود. کلمه آسمانی چیزی نیست جز نام خداوند بزرگ. نام بزرگ خداوند.
مثلا اگر می‌خواهید در آزمون دانشگاه موفق شوید بگویید: من به قدرت الهی در دانشگاه قبول شدم.
یا اگر می‌خواهید همسر خوبی داشته باشید بگویید: من به لطف خداوند همسر بسیار خوبی دارم.
اگر ایمانتان قوی باشد یک بار گفتن این عبارات (در زمان حال)، برای رسیدن به نتیجه کافی است. اما اگر هنوز باور ندارید که به همین سادگی به آرزوهایتان می‌رسید ناچارید در قدم‌های اولیه، روزی چند بار این جملات را تکرار کنید. بهتر است این تکرار صبح‌ها به محض بیدار شدن و شب‌ها قبل از خوابیدن انجام شود. در قدم اول، از آرزوهای کوچک شروع کنید. مثلا برای تاکسی گیر آوردن، برای اینکه یک دوست از شما یاد کند. برای پیدا کردن جای پارک ماشین، یا دریافت چیز کوچکی که بدان نیاز دارید و … اگر در این زمینه‌ها موفق شدید، تجربه موفق خود را بگویید. جالب این جاست که اکثر افراد برای رسیدن به ثروت، شهرت، مقام، تحصیلات و … حاضرند برنامه‌ ریزی‌های بی‌شمار داشته باشند، از انواع
روش‌ها استفاده کنند، فکر خود را در کانال رسیدن به آنها فعال و کانالیزه کنند، دوره‌ها و کلاس‌هایی بگذرانند، وقت و انرژی و امکانات خود را صرف رسیدن به آن کنند اما بزرگ‌ترین قدرتی را که دارند نادیده می‌گیرند و آن را مهار نمی‌کنند، آن را تحت اختیار نمی‌گیرند، حتی آن را نمی‌شناسند و برای شناختنش کوششی نمی‌کنند، اجازه می‌دهند اژدها با آن قدرت افسانه‌ای که دارد در سرزمین وجودشان رها باشد و فقط برای خود قربانی بگیرد و در عوض تمام امکانات را صرف آراستن سپاه می‌کنند. سپاهی که دریک چشم بر هم زدن می‌تواند توسط اژدها نابود شود!!! آرزوها منتظر ما هستند! پس زودتر شروع کنید.

ادامه مطلب ...

چرا زندگی کردن سخت است؟


"چرا؟" وقتی زندگی سخت است، راهی برای رسیدن به آرامش وجود دارد؟
چرا آدم‌ها سرطان می‌گیرند؟ چرا زلزله می‌آید و شهرها را نابود می‌کند؟ چرا آدم‌ها مجبورند سخت کار کنند تا پول کافی برای سیر کردن خانواده‌شان داشته باشند؟ 
همه ما در ناخودآگاهمان به چنین سوالاتی فکر می‌کنیم. اما به صورت هوشیارانه خیر. ما آنقدر درگیر زندگی کردن هستیم که به ندرت مکث کرده و می‌پرسیم چرا؟
ادامه مطلب ...

جملات مثبت و الهام بخش زندگی ...


• خوشبختی یعنی بدست آوردن یک زندگی و تقسیم آن با دیگران!
• برای زندگی کردن دو راه وجود دارد. یکی اینکه گویی هیچ معجزه ای وجود ندارد و دیگری اینکه گویی همه چیز یک معجزه است. (اینشتین)
•  اگر میدانستید که افکارتان چقدر قدرتمند است، هیچگاه حتی برای یک بار دیگر هم منفی فکر نمی کردید!
•  در یک رابطه بودن به معنای بوسیدن، قرار گذاشتن یا در دسترس بودن نیست. به معنای بودن با کسی است که شما را به گونه ای خوشحال کند که هیچ کس دیگری نتواند! 
• فقط کسانی را در زندگیتان نیاز دارید که در زندگیشان نیازمند شما باشند.
•  یک پسر میداند چیزی را که میخواهد چگونه بدست آورد. یک مرد میداند چیزی را که بدست آورده چگونه نگه دارد.
•  ممکن است شاهزاده ام را پیدا کنم اما پـــدرم همیشه پادشاه من خواهد ماند!
•  هیچگاه نمی توانید یک اشتباه را دو بار مرتکب شوید چرا که بار دوم دیگر آن یک اشتباه نیست بلکه یک "انتخاب" است.
• به خودتان اجازه ندهید توسط این سه چیز تحت کنترل درآیید: گذشته تان، مردم و پول.
ادامه مطلب ...