اگر دروغ رنگ داشت؛
هر روز شاید،
ده ها رنگین کمان، در دهان ما نطفه می بست،
و بیرنگی، کمیاب ترین چیزها بود.
اگر شکستن قلب و غرور، صدا داشت؛
عاشقان، سکوت شب را ویران میکردند.
اگر به راستی، خواستن، توانستن بود؛
محال نبود وصال!
و عاشقان که همیشه خواهانند،
همیشه می توانستند تنها نباشند.
اگر گناه وزن داشت؛
هیچ کس را توان آن نبود که قدمی بردارد،
خیلی ها از کوله بار سنگین خویش ناله میکردند،
و من شاید؛ کمر شکسته ترین بودم.
اگر غرور نبود؛
چشمهایمان به جای لبهایمان سخن نمیگفتند،
و ما کلام محبت را در میان نگاههای گهگاهمان،
جستجو نمی کردیم.
اگر دیوار نبود، نزدیک تر بودیم؛
با اولین خمیازه به خواب می رفتیم،
و هر عادت مکرر را در میان ۲۴ زندان،
حبس نمی کردیم.
اگر خواب حقیقت داشت؛
همیشه خواب بودیم.
هیچ رنجی، بدون گنج نبود؛
ولی گنج ها شاید،
بدون رنج بودند.
اگر همه ثروت داشتند؛
دل ها، سکه ها را بیش از خدا نمی پرستیدند.
و یک نفر در کنار خیابان خواب گندم نمی دید؛
تا دیگران از سر جوانمردی،
بی ارزش ترین سکه هاشان را نثار او کنند.
اما بی گمان، صفا و سادگی می مرد،
اگر همه ثروت داشتند.
اگر مرگ نبود؛
همه کافر بودند،
و زندگی، بی ارزشترین کالا بود.
ترس نبود؛ زیبایی نبود؛ و خوبی هم شاید.
اگر عشق نبود؛
به کدامین بهانه می گریستیم و می خندیدیم؟
کدام لحظه ی نایاب را اندیشه میکردیم؟
و چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟
آری... بی گمان، پیش از اینها مرده بودیم ...
اگر عشق نبود؛
اگر کینه نبود؛
قلبها تمامی حجم خود را در اختیار عشق میگذاشتند.
اگر خداوند؛ یک روز آرزوی انسان را برآورده میکرد،
من بی گمان،
دوباره دیدن تو را آرزو میکردم و تو نیز
هرگز ندیدن مرا.
آنگاه نمیدانم ،
به راستی خداوند، کدامیک را می پذیرفت؟
گزیده ای از سخنان دکتر علی شریعتی
رایش ایرانیان و به خصوص خانم های جوان ایرانی به انجام عملهای جراحی زیبایی چندسالی است که به صورت عجیبی افزایش پیدا کرده است. چندی پیش یکی از مسوولان سازمان نظام پزشکی خبر داد که «بیشترین میزان جراحی بینی در ایران و برزیل صورت میگیرد».
عمل زیبایی بینی
دانش پزشکی اکنون چنان توسعه یافته که از کارکرد قدیمی تأمین سلامت انسانها فراتر رفته و دستاوردهایش ابعاد گستردهتری از زندگی فردی و اجتماعی ما را تحت پوشش قرار داده است. این شگفتانگیز است که ما اکنون میتوانیم با استمداد از دانش پزشکی چهره ظاهری خود را تغییر دهیم. تغییر آنچه تا سالهای نه چندان دور امری تغییرناپذیر پنداشته میشد، در دنیای امروز میسر است.
ما اکنون میتوانیم چهره و قیافهمان را خود انتخاب کنیم، چیزی از چهره یا انداممان بکاهیم یا به آن بیفزاییم. با این حساب، شوق و ذوق بسیاری از افراد به انجام عمل زیبایی چندان دور از ذهن نیست. اما چرا این گرایش در میان برخی بیشتر و بین برخی دیگر از افراد کمتر است؟ چه چیز باعث میشود که این گرایش در میان ایرانیان، بسی بیشتر از گرایش مردم بسیاری از جوامع دیگر باشد؟
در جامعه ما انجام عملهای زیبایی روی نقاط مختلف بدن، بویژه صورت، چنان به امری همهگیر و گسترده تبدیل شده است که بسیاری از ما در میان جمع فامیل و دوستان و آشنایان کسانی را سراغ داریم که تن به تیغ جراحی سپردهاند تا زیباتر شوند. خصوصیت مشترک این افراد چیست؟ چه عاملی در همه آنها که به انجام این عمل تمایل دارند، مشترک است؟
کسانی که دست به این عمل میزنند یا دوست دارند این کار را انجام دهند، در یک خصوصیت مشترکاند؛ همه آنها رضایت کافی یا کامل از چهره و اندام خود ندارند. آنها فکر میکنند به اندازه کافی زیبا نیستند، یا بدتر از آن خود را زشت میپندارند. شاید مهم باشد که تلاش کنیم تا بفهمیم این احساس چرا به وجود میآید و از کجا ناشی میشود.
تصویر من از خودم
همه ما در شرایطی قدم به هستی میگذاریم که مجموعهای از ارزشها و هنجارهای اجتماعی کم و بیش تثبیت شده، پیش از ما وجود داشته است. ما در بطن یک فرهنگ، با همه معیارهایی که از خوب و بد، زشت و زیبا دارد، پا به عرصه حیات میگذاریم. اجتماعی شدن، فرآیند آشنا شدن با این ارزشهای فرهنگی و درونی کردن آنهاست. ما از طریق این ارزشها معنای انسان زشت و انسان زیبا را میفهمیم و کمکم میتوانیم آدمهای اطرافمان را در قالبهای زشت و زیبا طبقهبندی کنیم. برخی را زیبا بدانیم و به برخی دیگر صفت زشت بدهیم.
اما این فرآیند تنها در ارتباط ما با دیگران به کار نمیآید. ما به طور دایم با خودمان در تعامل هستیم و بر پایه این ارزشها و معیارهای فرهنگی در مورد خودمان نیز قضاوت میکنیم و بر اساس همین معیارها به درکی از خود میرسیم که به ما میگوید «تو زشت یا زیبا هستی».
تمایل روزافزون افراد به استفاده از چنین شیوههایی برای زیباتر شدن بخوبی گویای این نکته است که تجربه زندگی به این افراد آموخته است با زیباتر شدن است که میتوانند موقعیت مطلوبتری به دست آورند. مهم نیست که پشت نقاب زیباییشان چه چیزی پنهان کرده باشند
اهمیت زشت بودن یا زیبا بودن چهره، در فرهنگهای مختلف، متفاوت است. اگر در جامعهای زندگی کنیم که زیبایی چهره و اندام را یک ارزش بسیار مهم و حیاتی تلقی کند و اگر بر اساس معیارهای همین فرهنگ، فردی زشت به شمار بیاییم، مشکلات بسیاری با خودمان و اطرافیانمان پیدا خواهیم کرد. افسرده خواهیم شد، اعتماد به نفسمان را از دست خواهیم داد، منزوی خواهیم شد و از جمع کناره خواهیم گرفت و در چنین شرایطی است که ممکن است حاضر باشیم دست به هر کاری بزنیم تا زیبا شویم.
«محمد سعید ذکایی» و «حمیده فرزانه» در یک پژوهش کوشیدهاند به بررسی ذهنیات افرادی بپردازند که دست به عمل جراحی زیبایی زدهاند. آنها معتقدند «تصویر ذهنیای که هر فرد نسبت به بدن خود دارد، تحت تأثیر عوامل فرهنگی، اجتماعی و روانی فرد شکل میگیرد و فرد براساس آن احساس رضایت یا نارضایتی میکند. احساس رضایت و خرسندی، عمدتاً در پی نزدیک شدن به معیارهای تناسب و زیبایی و نارضایتی و شکایت، در نتیجه دوری از ایناستانداردهاست و البته این احساس بیشتر در میان زنان وجود دارد تا مردان».
تصور افراد یک جامعه از چهره و اندام زشت یا زیبا تحت تأثیر عوامل مختلفی شکل میگیرد. دستکاری در چهره ظاهری برای به دست آوردن شباهت هر چه بیشتر با تصویری انجام میشود که افراد از زیبایی در ذهن دارند و رسانههای جمعی در ایجاد و شکلدهی به این تصویر نقش اساسی ایفا میکنند.
به نظر میرسد تصویر آرمانی موجود در ذهن افرادی که در کشور ما دست به عمل زیبایی میزنند، کم و بیش مشابه است. نتایج به دست آمده در پژوهش ذکایی و همکارش در این زمینه میتواند تا حدی بر این تشابه صحه بگذارد. این پژوهشگران که در میان زنانی که اقدام به انجام عمل زیبایی کردهاند، به تحقیق پرداختهاند، مینویسند: « تعاریفی که این زنان از زیبایی و تناسب اندام ارائه کردهاند با وجود گوناگونیها، دارای شباهتهایی است. تصور این زنان از زن زیبا و دارای اندام متناسب را میتوان در قالب زنی جوان و لاغر اندام و قد بلند با چهرهای همانند اروپاییها و آنچه در ماهواره، فیلم و اینترنت دیدهاند، متبلور دانست. این اقبال را حتی از نوع جراحیهای انجام شده به ویژه بینیهای عمل شده نیز میتوان شاهد بود که بینیهای جراحی شده، نه بینیهایی به سبک آسیاییها و آفریقاییها که بینی سربالای اروپایی است و دوری از این معیارها و داشتن تصور ذهنی منفی میتواند فرد را با فشارهای روحی و درگیریهای ذهنی فراوانی روبهرو سازد».
چرا جراحی؟
همه ما در زندگی با دیگران در پی به دست آوردن احترام و منزلت بیشتر هستیم، همه میکوشیم چیزهایی را مال خود کنیم که باعث میشود در جامعه از جایگاه بالاتری برخوردار شویم و احترام و منزلت بیشتری کسب کنیم.
در جامعهای که زشت بودن یا زیبا بودن تأثیر حیاتی بر منزلت اجتماعی افراد دارد، آنها خواهند کوشید که به هر قیمت ممکن خود را به معیارهای زیبایی نزدیک کنند. با استفاده از رژیمهای لاغری، مصرف بیرویه لوازم آرایش و البته جراحیهای زیبایی. تمایل روزافزون افراد به استفاده از چنین شیوههایی برای زیباتر شدن بخوبی گویای این نکته است که تجربه زندگی به این افراد آموخته است با زیباتر شدن است که میتوانند موقعیت مطلوبتری به دست آورند مهم نیست که پشت نقاب زیباییشان چه چیزی پنهان کرده باشند، مهم نیست که پشت بینی و لبها و گونههای متعادلشان، مغزی فعال و ژرفاندیش یا در سینه قلبی مهربان و رئوف داشته باشند. در چنین شرایطی زیبایی و ثروت بهترین سرمایهها برای به دست آوردن جایگاه برتر در جامعه است.
دو سرمایهای که قابل تبدیل به یکدیگر هستند؛ با ثروت میتوان زیبایی را به دست آورد و با زیبایی ثروت را و بیهوده نیست که این دو مقوله در میان معیارهای جوانان برای انتخاب همسر اهمیت و نقش اساسی یافته است
ذکایی و همکارش در پژوهششان درباره این گرایش به زیبایی هر چه بیشتر در میان زنان متذکر شدهاند: «در جامعه جدید ایران اهمیت ظاهر به عنوان معیاری برای ارزشگذاری افزایش یافته و از هر ناحیه به زنان فشار وارد میشود تا زیبا باشند و به زیبایی خود توجه نمایند چرا که ظاهر و زیبایی ملاک انتخاب و مطلوبیت تلقی میگردد و حتی ابزاری برای موفقیت و ورود به عرصههای بهتر و والاتر به شمار میرود. در چنین شرایطی زنان زیبا، قدرتمند تعریف میشوند، زیبایی به ابزاری برای قدرت زنان تبدیل میشود و زیبایی زن در مقابل ثروت یا منزلت یک مرد معامله میگردد».
شهرچشمانت شلوغ است
هرکسی درآن یه جوراست
من بیچاره در گوشه چشمت
به مانند یک گندم تشنم
هرلحظه عطش تاب مرامیگیرد
جرعه آبی بده من میمیرم
ای کاش درآن لحظه دقیق بودم
که فقط گوشه چشمت خالیست
که فقط جای من آنجاخالیست...
ای وای براین دل مریضم
کزروزنخست توراندیدم
مردی برای اصلاح سر و صورتش به آرایشگاه رفت در بین کار گفت و گوی جالبی بین آنها در گرفت.
آنها در مورد مطالب مختلفی صحبت کردندوقتی به موضوع خدا رسید
آرایشگر گفت: من باور نمی کنم که خدا وجود دارد.
مشتری پرسید: چرا باور نمی کنی؟
آرایشگر جواب داد: کافیست به خیابان بروی تا ببینی چرا خدا وجود ندارد؟ شما به من بگو اگر خدا وجود داشت این همه مریض می شدند؟ بچه های بی سرپرست پیدا میشد؟ اگر خدا وجود داشت درد و رنجی وجود داشت؟
نمی توانم خدای مهربانی را تصور کنم که اجازه دهد این همه درد و رنج و جود داشته باشد.
مشتری لحظه ای فکر کرد اما جوابی نداد چون نمی خواست جر و بحث کند.
آرایشگر کارش را تمام کرد و مشتری از مغازه بیرون رفت به محض اینکه از مغازه بیرون آمد مردی را دید با موهای بلند و کثیف و به هم تابیده و ریش اصلاح نکرده ظاهرش کثیف و به هم ریخته بود.
مشتری برگشت و دوباره وارد آرایشگاه شد و به آرایشگر گفت:میدونی چیه! به نظر من آرایشگرها هم وجود ندارند.
آرایشگر گفت: چرا چنین حرفی میزنی؟ من اینجا هستم. من آرایشگرم.همین الان موهای تو را کوتاه کردم.
مشتری با اعتراض گفت: نه آرایشگرها وجود ندارند چون اگر وجود داشتند هیچکس مثل مردی که بیرون است با موهای بلند و کثیفو ریش اصلاح نکرده پیدا نمی شد.
آرایشگر گفت: نه بابا! آرایشگرها وجود دارند موضوع این است که مردم به ما مراجعه نمیکنند.
مشتری تاکید کرد: دقیقا نکته همین است. خدا وجود دارد. فقط مردم به او مراجعه نمیکنند و دنبالش نمی گردند.
برای همین است که این همه درد و رنج در دنیا وجود دارد.!