شنیده اید می گویند هرطور فکر کنی همان می شود؟ واقعیت این است که اگر ما به یک چیز بارها و بارها فکر کنیم، کم کم شروع می کنیم به باورکردن اینکه آن چیز درست و واقعی است. حالا تصور کنید افکار نادرست و منفی چقدر می توانند به ما آسیب برسانند.
اگر شما هم دچار الگوهای فکری اشتباه هستید، هرچه زودتر باید این افکار خودکار را متوقف کرده و آنها را با افکار واقعی تر و مثبت تری جایگزین کنید.
روان شناسان می گویند اگر افکارتان را تغییر دهید حالتان هم تغییر خواهد کرد. در اینجا نمونه ای از الگوهای ذهنی اشتباه و طرز برخورد با آنها را با هم مرور می کنیم.
برچسب زنی: رژیم غذایی تان را رعایت نکرده اید، با خودتان می گویید باز هم نتوانستم رژیم بگیرم و با این وضع هر روز چاق تر می شوم.
با این تفکر شما برچسب ناتوانی و تنبلی به خودتان زده اید و این طور نتیجه گیری می کنید که چون نمی توانید وزن کم کنید پس رژیم گرفتن بی فایده است.
بنابراین رژیم را رها می کنید و اتفاقا همان طور که فکر کرده اید، وزنتان زیادتر از قبل می شود. وقتی ما به خودمان برچسب می زنیم، رفتارمان را مطابق آن تغییر می دهیم. البته این ویژگی می تواند جنبه مثبت هم داشته باشد. کافی است به این فکر کنید که این فقط یک اشتباه کوچک و قابل جبران است. با این طرز فکر خیلی راحت موفق می شوید رژیمتان را ادامه دهید.
ادامه مطلب ...افسردگی یکی از مشکلات عمده سلامت در جوامع است. مطالعاتی که توسط سازمان جهانی بهداشت و بانک جهانی انجام شد، نشان داد افسردگی به دلیل شیوع بالا و ناتوانی های ناشی از آن به عنوان یکی از سه علت اصلی بار کلی بیماری ها مطرح است. طبق پیش بینی این مطالعه در سال 2020 افسردگی به عنوان مهم ترین علت بار بیماری ها خواهد بود. مطالعه بار بیماری ها در ایران نیز نتایج مشابهی داشته است...
مطالعات زیادی پیرامون شیوع افسردگی در گروه های جمعیتی گوناگون در کشور انجام شده است. یک مطالعه مرور سیستماتیک که توسط آقای دکتر حقدوست و همکاران انجام شد، نشان داد پژوهش های انجام شده در زمینه شیوع افسردگی در ایران به دلیل استفاده از ابزارهای سنجش متفاوت و نیز گروه جمعیتی مورد بررسی بسیار ناهمگن هستند. بر اساس همین بررسی، حداقل شیوع گزارش شده برای افسردگی 19/1 درصد (مربوط به یک مطالعه در سطح جامعه و با ابزار مصاحبه بر مبنایDSM-IV) و حداکثر شیوع 3/91 درصد (مربوط به یک مطالعه در گروهی از دانشجویان و با استفاده از GHQ-28) بوده است. شیوع افسردگی در مطالعات مختلف در زنان و سالمندان بالاتر گزارش شده است.
ادامه مطلب ...ریشه واژه خودشیفتگی و خودکامی، به اسطوره یونانی که ”تارسیوس“ بود، برمیگردد. ”تارسیوس“ مرد جوان خوشسیمائی بود که بسیار مجذوب خودش شد؛ بهنحوی که کنار آب مینشست و ارتباطی با کسی نداشت، سرانجام عاشق عکس خود در آب شد و پنداشت که بهشتی است. بنابراین کوشید که او را بگیرد، ولی چون موفق نشد، مأیوس گردید و در پایان، از این اندوه، جان سپرد! این در واقع، تعریف ویژگی فرد خودشیفته است. انسانی که فقط به خویشتن میاندیشد. به قول یکی از روانشناسان صاحبنام: ”تمام نیروی روانی او به خودش معطوف است“.
ادامه مطلب ...عقلانیت، از جایی شکل می گیرد که انسان می خواهد داوری - judgment - کند. در هر حوزه ای داوری وجود دارد. داوری هایی از قبیل اینکه: این دین بهتر از آن دین است، این شعر بهتر از آن شعر است، این فیلم بهتر از آن فیلم است، این راه بهتر از آن راه است یا پرسش از اینکه کدام راه بهتر است. اینها نمونه هایی از مسیله ای است که به آن داوری می گوییم. داوری یک طیف است و نه یک ملاک صریح و واضح. طیفی متشکل از منتهی الیه سمت راست خود تا منتهی الیه سمت چپ آن. منتهی الیه سمت راست داوری، جزمیت و دگماتیسم dogmatism است. یعنی بدیهی و مسلم گرفتن اصول و مقدمات به عنوان پیش فرض هایی presuppositions برای استدلال، استنتاج و نهایتا داوری کردن. اصول و پیش فرض هایی چون، این است و جز این نیست، دین من کامل ترین دین است، ایدیولوژی من بهترین است، تعریف شعر همین است، بهترین منطق همین است و جز این نیست. و سپس خودمان را با انواع توجیهات کلامی، ایدیولوژیک، حسی، عاطفی و... قانع می کنیم تا بتوانیم با این جزمیات کنار بیاییم. اساس جزم گرایی بر تیوری دایمی باوری یا جاودان باوری یا نسخه کامل باوری perennialism استوار است. در این تیوری، علاقه به اثبات یک تیوری یا فرضیه یا باور، خیلی شدید است و همواره سعی می شود یک نظریه و باور یک بار برای همیشه اثبات شود. اما مشخص شده که اثبات امکانپذیر نیست چون معنایش این است که مقدمات استنتاج هم باید اثبات شده باشند. اگر سوال شود که این مقدمات اثبات شده ازکجا آمده اند؟ تنها پاسخ این است که اینها هم از مقدمات دیگری آمده اند. چون آن مقدمات هم باید با مقدمات دیگری اثبات شده باشند، به این ترتیب، فرآیند اثبات به تسلسل بی پایان دچار می شود. نسبیت گراها و بعدها پست مدرن ها، با توجه به نقطه ضعف جزم گرایی و نقطه ضعف نسخه کامل باوری به این نتیجه رسیدند که اساسا اثبات، تعقل، استدلال، منطق و حتی داوری اموری زایدند و باید کنار گذاشته شوند. و از اینجا بود که منتهی الیه سمت راست طیف داوری یعنی نسبیت گراییrelativism، تقویت شد. نسبیت گرایان چون به هیچ نوع استنتاج و استدلالی باور ندارند، مقابل جزمیت گرایان قرارمی گیرند. جزم گرا ، ابتدا اصولی را ثابت و بدیهی می گیرد،
ادامه مطلب ...تاریخ هیپنوتیزمدرمانی و انرژیدرمانی در کشورهای غربی به حدود ۳۰۰ سال پیش و دوران ”دکتر آنتوان مسمر“ برمیگردد. در آغاز نتیجههای درمانی سریع و شگرفی که توسط ”مسمر“ پدید میآمد، به دخالت انرژیهای کیهانی با مغناطیس حیوانی ارتباط داده میشد ولی خیلی زود ”مسمر“ به این نتیجهگیری رسید که انرژی انسانی - نه مغناطیس حیوانی یا کیهانی - در تشریفاتی که به نوعی به هیپنوتیزمدرمانی اولیه یا مقدماتی نسبت داده میشود، دخالت دارد.
برخی از شاگردها یا افراد پیرو ”دکتر مسمر“ مانند ”پوئی سگور“ در جریان کارهای خود به این موضوع پی بردند که در شرایط خلسه، برخی از بیماریهای آنها که افرادی کشاورز یا چوپان بودند، مطالب مهمی را در زمینههای اجتماعی یا پزشکی مطرح میکنند که با سطح دانش و فرهنگ آنها تناسبی ندارد، بلکه خیلی بالاتر است. در همین زمان در آمریکا یک کشاورز کمسواد بهنام ”ادگار کیس“ در ایالت ”ویرجینیا“ پیدا شد که در شرایط عادی، کمترین اطلاعی از مسائل تشخیصی و درمانی نداشت، ولی پس از اینکه در شرایط خلسه خودهیپنوتیزمی قرار میگرفت، میتوانست نه تنها بیماریهای سخت و مشکلی که به او مراجعه داده میشد، به دقت تشخیص دهد، بلکه روشهای درستی را هم برای درمان آنها معرفی میکرد. برای تفسیر و توجیه این پدیدهٔ جالب، نظریهها و تئوریهای زیادی مطرح گردید، مهمترین و منطقیترین پاسخی که به این مضمون داده شد، این بود که در این شرایط خلسه و تمرکز ذهنی که بر مجلس حاکم است، هاله یا حوزهٔ آگاهی بیمار و درمانگر که در اطراف بدن آنها تشکیل شده، با یکدیگر تداخل پیدا کرده و برخی از اطلاعات از ذهن درمانگر به ذهن بیمار وارد میشود. این ارتباط ذهن، در سطح ناخودآگاه و بهصورت غیرکلامی ظاهر میشود.
1)احساس گناه را از خود دور کنید.
مهمترین عاملی که به اعتمادبهنفس شما آسیب وارد مینماید، احساس گناه است. وقتی که با توبهٔ حقیقی، خداوند شما را میبخشد، شما چرا خودتان را نمیبخشید! سالها پیش اشتباهی را مرتکب شدهاید، ولی بار سنگین آن را هنوز به دوش میکشید، از این لحظه، این بار سنگین را به زمین بیندازید و خودتان را سبک کنید. بنابراین اگر احساس گناه را از خود دور کنید، اعتمادبهنفس شما زیاد میشود و زمانی که اعتمادبهنفس شما زیاد شد بهراحتی میتوانید از گناه فاصله بگیرید. ۲) ”اقتدار“ و ”قاطعیت“ داشته باشید
از امروز تمام کارهای خود را با قاطعیت انجام دهید. بعد از اینکه به درستی تصمیم خود مطمئن شدید، قاطعانه پیش بروید. حرف زدن و راه رفتن شما باید همراه با اقتدار باشد. اگر کلام شما با تردید همراه باشد، تردید خود را به مخاطب القاء کرده و در نهایت، مؤثر نخواهید بود. ۳) از یادآوری شکستهای قبلی خود پرهیز نمائید
هرگز به شکستهای قبلی خود فکر نکنید. فقط از آن پیام و درس بگیرید و بعد آن را فراموش کنید. اگر خاطرهٔ شکست در یک سخنرانی را برای خود یادآوری کنید، شکستهای گذشته، اعتمادبهفنس شما را تضعیف میکند.۴) عبارتهای تأکیدی مثبت را برای خود تکرار کنید
قبل از خواب میتوانید عبارتهای زیر را در ذهن خود تکرار کنید و با همین جملهها به خواب بروید به زودی تأثیر معجزهآسای تکرار این جملهها را خواهید دید:
”اعتمادبهنفس من روز به روز بیشتر و بیشتر میشود“ یا ”من اشرف مخلوقات هستم و اعتمادبهنفس من عالی است“. ۵) عاشق خود، کار خود و خدای خود باشید
خودتان را در هر شرایطی که هستید، بپذیرید. به فرض، اگر قد شما کوتاه است، خودتان را بپذیرید. هرگونه که باشید، روح خداوند در شما جاری است و توجه به همین نکته اعتمادبهنفس شما را زیاد میکند. اگر عاشق خدای خود باشید و خود را وابسته به یک نیروی برتر بدانید، بهطور حتم همیشه اعتمادبهنفس دارید. بهکار خود علاقهمند باشید و اگر به هر علتی از شغل خود احساس نارضایتی میکنید، سعی نمائید دیدگاه خود را نسبت به آن عوض کنید. ۶) تبسم را فراموش نکنید
سعی کنید در هر شرایطی، تبسم بر لب داشته باشی. تبسم، نشانهٔ بارز اعتمادبهنفس و سلامت روان است. بهطور حتم، کسی که هنر و علم ”مدیریت“ و ”نفوذ“ را بداند، هیچ لزومی ندارد که امور خود را با ”علم“ اداره کند. گفته شده پیامبر اسلام (ص) در تمام مدت زندگی خود متبسم بودهاند.
اگر شما تمرین کنید، میتوانید در هر شرایطی تبسمی بر لب داشته باشید. تبسم، نماد خوشروئی است و خوشروئی از نشانههای مؤمن است. ۷) مبهم حرف نزنید
اگر بهاصطلاح ”مِنُمِن“ کنید، به دیگران اعلام کردهاید که من اعتمادبهنفس لازم را ندارم. بلند، روان و رسا صحبت کنید. علاوه بر این، صراحت بیان داشته باشید و به ”روشنی“ و ”وضوح“ اعلام کنید که چه میخواهید با منظورتان چیست. حاشیه نروید و به اصل مطلب بپردازید. این اقدامها اعتمادبهنفس را تقویت میکنند.۸) مطالعهٔ خود را زیاد کنید.
کسیکه زیاد مطالعه میکند و اطلاعات زیادی بهدست میآورد، خودش را یک سر و گردن از دیگران بالاتر میبیند و این یعنی همان اعتمادبهنفس. ۹) آراستگی ظاهر خود را حفظ کنید
اگر شما ظاهر آراسته و مرتبی داشته باشید، اعتمادبهنفس بیشتری خواهید داشت. سعی کنید به وضع ظاهری خود چه در لباس خانه و چه در لباس رسمی توجه داشته باشید. اگر ظاهر مطلوبی نداشته باشید، به حضور در جمع علاقهٔ زیادی نخواهید داشت. گاه یک لک بر پیراهن شما ممکن است شما را از شرکت در یک جلسهٔ مهم بازدارد!۱۰) آرامش خود را حفظ کنید
مضطرب و عجول بودن، از اعتمادبهنفس شما خواهد کاست. سعی کنید آرامش خود را در همه حال حظ کنید. به سرعت کارهای خود را انجام دهید، ولی آرامش خود را از دست ندهید. حتی در میدان جنگ هم اگر آرامش داشته باشید، راهحلیابی برای شما آسانتر خواهد بود. اگر آرامش خودتان را از دست بدهید، ممکن است شمال و جنوب را هم گم کنید. پس یادتان باشد: ”آرامش، اعتمادبهنفس میآورد“. ۱۱) در مقابل آئینه بایستید و از خود تعریف کنید
این کار در کسب اعتمادبهنفس، بسیار مؤثر است. هر روز صبح چند دقیقه این کار را انجام دهید. سعی کنید هنگام نگاه کردن در آینه به موارد مثبت چهرهٔ خود نگاه کرده و از آن تعریف کنید.
قوىترین تکیهگاه پس از «خدا»، «خود»ت هستى.سرمایههاى وجودى، استعدادهاى درونى، فرصت تلاش، نعمت جوانى، همه و همه مىتوانند و باید در تو بذر «امید» را برویانند و به ثمر برسانند.
کسى نابغه از مادر به دنیا نمىآید. دامان طبیعت هم با کسى محبّت و خویشاوندى خاصّى ندارد. انسان، محصول «مزرعه وجود» را با دستان تلاشگر و جان امیدوار خویش، برداشت مىکند.
«امید»، مقولهاى است که ما را به «آینده» پیوند مىزند. اگر این عامل ارتباطى را از دست بدهیم، خلع سلاح مىشویم. در حدیث است:
الأَمَلُ رَحْمَةٌ لِاُمَّتى، و لَولَا الْأَمَلُ ما رَضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها، وَلا غَرَسَ غارِسٌ شجراً!(1)
امید و آرزو، رحمتى براى امّت من است. اگر آرزو نبود، هیچ مادرى فرزندش را شیر نمىداد و هیچ باغبانى درختى نمىنشاند!
وقتى همه عالم و آدم به تو چشم امید دوختهاند، تو چرا از خویش ناامید شوى؟!
«تو، پاک همچو نسیمى،
بلند، همچو چکادى،
تو، موج تُند زمانى،
تو، شورِ حنجره سوزى،
تو، سرکشیده ز خاکى،
تو، چون چمن به طراوت،
تو، چون فرشته به پاکى،
تو، رود پر تب و تابى.
ز پنجههاى زمانه، تو چکّه چکّه آبى،
تو در زمان بهانه، تمامِ بود و نبودى...».(2)
دعوا سر اسم نیست. اعتماد به نفس، خودباوری، حس اطمینان شخصی و امثالهم همگی سر و ته یک کرباساند که همهمان کم و بیش میشناسیماش. اگر تعریف اعتماد به نفس و خوبیهایش را دانسته فرض کنیم و دلایل عدم اعتماد به نفس و بدیهایش را هم مفروض بگیریم، آنوقت فقط میماند یک سوال مهم: چگونه اعتماد به نفسمان را تقویت کنیم؟ |
رفقای خوب: بیشتر اوقاتتان را با آدمهایی بگذرانید که اعتماد به نفسشان بالاست. اگر این کار برایتان ممکن نیست، لااقل توی برنامه هر روزتان مدتی را برای همنشینی با افرادی اختصاص بدهید که خودباور و خودساختهاند. حقیقت این است که انرژی مثبت و نیروی درونی آدمها تا حدی مسری است. در حضور این آدمها اصلا لازم نیست کاری بکنید. کافی است کنارشان باشید و آنها حرف بزنند، رفتار کنند، زندگی کنند و شما تماشاگر باشید تا اعتماد به نفسشان کمکم به شما هم سرایت کند. ضمن این که چیزهای بسیاری را هم میشود از همین جماعت و با همین همنشینیهای ساده آموخت. گاهی تنها با آموختن و به کار بستن یک نکته تازه، مسیر زندگی آدم زیر و رو میشود. آن یک نفر: تقریبا تمام آدمهای موفق دنیا یک مشاور دانا و قابل اعتماد داشتهاند. این مشاور یا معلم خوب ممکن است یکی از اعضای خانواده، یک دوست صمیمی، یک معلم مدرسه و یا اصلا یک شخص غریبه و خیرخواه باشد. ممکن است توی زندگیتان حضور داشته باشد یا ممکن است اصلا خودش زنده نباشد و شما از طریق آثاری که از او به جا مانده، از او کمک بگیرید. به هر حال، راهی که شما میخواهید طی کنید و هدفی که میخواهید به آن برسید، احتمالا پیش از شما هم دیگرانی در آن راه رفتهاند و به آن هدف رسیدهاند. مشورت با آن رفتهها و رسیدهها و همنشینی با آن آدمها، اعتماد به نفستان را برای رفتن و رسیدن تقویت میکند؛ ضمن این که سرعتِ رفتن و رسیدنتان را هم چند برابر میکند. |
چرا بعضی ها خودشان برای خودشان عزیزند و بعضی ها محل خودشان هم نمی گذارند؟ چرا بعضی ها وقتی تنها توی خانه هستند هم برای خودشان لذیذترین و بهترین غذاها را درست می کنند اما بعضی ها غذای خوبشان را فقط برای مهمان می پزند؟ چرا بعضی ها سنگ هم که از آسمان ببارد تن به ذلت نمی دهند و بعضی ها فوری تسلیم اتفاق های مصیبت بار زندگی می شوند؟ این دلیل ها شاید قانعتان کند:
1-کودکی حقارت بار: ها انگار نافشان را با مصیبت بریده اند؛ نمونه اش آنهایی که زیر دست و پای پدر و مادرهای سخت گیر بزرگ شده اند؛ یا آنهایی که از همان اول لوس و نازنازی بار آمده اند. پدر و مادرهایی که می گذارند بچه شان از همان اولی که بلد شد چهار دست و پا راه برود «تجربه کند» و «خودش یاد بگیرد»، شاید ناخودآگاه دارند خشت های اول عزت نفس را در وجود بچه شان می گذارند اما آنها بیش از حد سخت گیرند، حتی اگر بچه بیچاره کارش را درست انجام دهد، برایش پشیزی ارزش قائل نیستند.
آنها هم که نمی گذارند بچه شان دست به سیاه و سفید بزند، مبادا به لطافت پوستش بربخورد، دیگر بدتر.آنها در واقع نمی گذارند بچه هیچ تجربه خود مختارانه ای داشته باشد. حتی شیوه تحسین بچه ها هم روی عزت نفسشان اثر دارد.یک روان شناس بزرگ به نام راجرز می گوید پدرو مادرها باید بچه هایشان را «نامشروط» بپذیرند؛ یعنی اینکه حتماً نباید موقعی که یک کار خوب انجام داد بگویند که بچه خوبی هستی.
بچه ها همیشه بچه های خوبی هستند که ممکن است کارهای بدی هم بکنند. به هر حال باید آنها را با تمام ضعف ها و توانایی هایشان بپذیریم و تحسین کردنشان را مشروط نکنیم به چیزهایی که ما از بچه های خوب توقع داریم.
2-نظردوستان و همسالان:شمایی که هر چی از دهانت بیرون می آید پرت می کنی به دوستت و بعدش می گوید شوخی بوده، شمایی که همکلاسی ات را به خاطر نمره خیلی پایین یا خیلی بالایش (!) مسخره می کنی، شمایی که هر صبح و هر ظهر و هر عصر همکارت را به خاطر چاق بودن یا لاغر بودن اذیت می کنی! شما داری باعث می شوید که عزت نفس رفیقت له و لورده شود.لطفاً برو یک راه دیگر برای سرگرم شدن پیدا کن؛یک راهی که هم خدا راضی باشد و هم بنده خدا عزت نفسش زیر سؤال نرود.