آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش
آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی |  تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

آموزش حرفه ای فروش و بازاریابی | تکنیک های فروش

اس ام اس عاشقانه

سلام

یه چیز میگم بگو باشه

یه ماچ میدی دلم وا شه !؟





.




نیست در این گفته من سوسه ای / گر تو به من قرض دهی بوسه ای

بوسه ای دیگر سر آن مینهم / لحظه دیگر به تو پس میدهم !




.





من مست غم عشقم با خنده خمارم کن ، صیاد اگر هستی با بوسه شکارم کن  . . .





.




اتل متل یه فانوس / فرستادم برات بوس

گرفتی بگو آره / نشد بگو دوباره !




.





عشق تو وسط قلبمه ، درست همینجا ، همین تو

یه بوسه بده واسه مریض میخوام ، آخه بوسه هات داره حکم دارو !




.





عزیزم

پرده چشماتو آروم میکشم روی چشات

بوسه دوستت دارم رو میگیرم از گونه هات

شب به خیر احساس من . . .

اس ام اس خنده دار

می دونی چرا به میزه آرایش میگن میزه توالت؟

چون دخترا میشن روش و میرنن به قیافشون!!!



.



زن خوب ۳ تا خصلت باید داشته باشه

الف) نجیب باشه : یعنی با جیب آدم کاری نداشته باشه

ب) خانه دار باشه : یعنی از خودش خانه داشته باشه

ج) مثل ماه باشه : یعنی شبا بیاد و صبحها بره خونه باباش




.



همه شب فکرم این است و همه شب سخنم !

گر روم دیر به منزل ، چه بگویم به زنم !!!




.




وقتی زنت خونه نیست چه کار می‌کنی؟ استراحت وقتی هست چی؟ استقامت



ادامه مطلب ...

اس ام اس زمستونی

سلام. هوا داره سرد می شه…
مواظب باش کسی ازسردی هوا به گرمی قلبت پناه نبره.




.



یه روز سرد وقتی دنبال جایی برای قایم شدن می گشتم
نتوانستم جایی گرمتر از قلبت پیدا کنم…
فراموشم نکن بیرون خیلی سرده.




.




در فصل زمستون که لبو میچسبد
آغوش و فشار و گفتگو میچسبد
پس شعله بخاری ها را  کم کن
که فقط زیر پتو میچسبد !!!

شرکت ملی گاز ایران !!!




.

ادامه مطلب ...

اس ام اس خنده دار شب یلدا

با سلام اگر در صحت و سلامت  به سر میرید لطفا به این شماره پیامک خالی بفرستید

.
.
.
.طرح سر شماری جوجه آخر پاییز



.




روی شما  مثل هندونه ، خنده هاتون مثل قاچ هندونه ، روزگارتون مثل پوست هندونه ، جیبتونم پر تخم هندونه

یلداتون مبارک




 .



 

یه عالمه اس ام اس سرکاری و جالب مخصوص شب یلدا در ادامه مطلب

شب یلدا عزیز هندوونه
اگر چه ترش و لیزه هندوونه
بهایش را چو پرسیدم ز یارو
بگفتا هیس جیزه هندوونه

ادامه مطلب ...

روزی برای زندگی

دو روز مانده به پایان جهان تازه فهمید که هیچ زندگی نکرده است.
تقویمش پر شده بود و تنها دو روز، تنها دو روز خط نخورده باقی بود.
پریشان شد و آشفته و عصبانی نزد خدا رفت تا روزهای بیشتری از خدا بگیرد. داد زد و بد و بیراه گفت. خدا سکوت کرد.

انسانیت

انسان‌ها به شیوه هندیان بر سطح زمین راه مى‌روند. با یک سبد در جلو و یک سبد در پشت. در سبد جلو, صفات نیک خود را مى‌گذاریم. در سبد پشتی, عیب‌هاى خود را نگه مى‌داریم. به همین دلیل در طول زندگى چشمانمان فقط صفات نیک خودمان را مى‌بیند و عیوب همسفرى که جلوى ما حرکت مى‌کند. بدین گونه است که درباره خود بهتر از او داورى مى‌کنیم، غافل از آن که نفر پشت سرى ما هم به همین شیوه درباره ما مى‌اندیشد.

پائولو کوئیلو



انسان های بزرگ در باره عقاید  سخن می گویند

انسان های متوسط در باره وقایع سخن می گویند

انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند


انسان های بزرگ درد دیگران را دارند

 

انسان های متوسط درد خودشان را دارند

 

انسان های کوچک بی دردند



انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند


انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

ادامه مطلب ...

من با چشمهای خودم دیدم….

نویسنده مهمان: مریم نیکزاد: در سال ۱۹۸۴ در شهر برلینگتون واقع در ایالت کارولینای شمالی، برای جنیفر تامپسون، دانشجوی ۲۲ ساله، حادثه شومی اتفاق افتاد که پیامدهای آن منجر به شکل‌گیری یکی از بزرگترین چالشهای قضایی در دادگاههای امریکا گردید.
در شب حادثه، جنیفر در آپارتمان خودش خوابیده بود. جوانی سیاهپوست، چراغ ورودی خانه وی را شکست، سیم اصلی تلفن را قطع کرد و وارد اتاق او شد. لبه چاقو را زیر گلویش گذاشت و تهدیدش کرد که اگر کوچکترین صدایی کند، او را خواهد کشت. جنیفر می‌گوید: «به او گفتم کارت اعتباری، کیف پول، و ماشین من را بردار و برو، ولی او گفت پول مرا نمی‌خواهد… و آن موقع بود که فهمیدم چه اتفاقی قرار است بیفتد…»

جنیفر با خودش قسم خورد که اگر از آن مهلکه جان سالم به در ببرد، انتقام خود را از مرد متجاوز بگیرد: او باید می‌توانست او را به پلیس معرفی کند، باید به هر قیمتی او را به دست قانون بسپرد و به سزای عمل پلیدش برساند، او باید آنقدر در زندان بماند تا بپوسد. اینها افکاری بود که در آن سی دقیقه جهنمی در سر جنیفر می‌چرخید. او تمام تلاش خود را کرد تا شکل و شمایل، خطوط صورت و تُن صدای مرد را به خاطر بسپارد تا بعدا بتواند هرچه دقیق‌تر به پلیس گزارش بدهد.

ادامه مطلب ...

ما ایرانی ها وقتی می خواهیم

از کسی تعریف کنیم :

عجب نقاشیه نکبت…
چه دست فرمونی داره توله سگ…
چه قدر خوب می خونه بد مصب…
چه گیتاری می زنه ناکس…
استاده کامپیوتره لامصب…
عجب گلی زد بی وجدان…
بی شرف خیلی کارش درسته…
دوستت دارم وحشتناک…!

اما وقتی می خواهیم فحش بدیم:برو شازده…
چی می گی مهندس…
آخه آدم حسابی…
دکتر برو دکتر…
چه طوری آی کیو؟
به به! استاد معظم!
کجایی با مرام؟
باز گلواژه صادر فرمودی؟

واقعیت زندگی ما!!!

طرف هر روز دیر سر کار حاضر می شد . وقتی می گفتند : چرا دیر می آیی؟ جواب می داد: یک ساعت بیشتر می خوابم تا انرژی زیادتری برای کار کردن داشته باشم، برای آن یک ساعت هم که پول نمی گیرم .

یک روز رئیس او را خواست و برای آخرین بار اخطار کرد که دیگر نباید دیر سر کار بیاید !!

طرف اگر مطلب آماده برای تدریس نداشت به رئیس آموزشگاه زنگ می زد تا شاگرد ها ، آن روز برای کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود .

یک روز از پچ پچ های همکارانش فهمید ممکن است ترم بعد برای تدریس دعوت نشود !!

طرف اگر نمی توانست کار مشتریان را با دقت و کیفیت ، در زمانی که آن ها می خواستند تحویل دهد، سفارش را قبول نمی کرد و عذر می خواست

یک روز فهمید مشتریانش بسیار کمتر شده اند !!

روزی با خود فکرکرد که باید کاری بکند . باید خودش را اصلاح می کرد !! ناگهان فکری به ذهنش رسید . او می توانست بازیگر باشد !!

طرف از آن پس هر روز به موقع سرکارحاضر می شد، کلاس هایش را مرتب تشکیل می داد و همه ی سفارش های مشتریانش را قبول می کرد


او هر روز دو ساعت سر کار چرت می زد !! وقتی برای تدریس آماده نبود در کلاس راه می رفت ، دست هایش را به هم می مالید و با اعتماد به نفس زیاد می گفت : خوب بچه ها درس جلسه ی قبل را مرور می کنیم !! سفارش های مشتریانش را قبول می کرد ، اما زمان تحویل بهانه های مختلفی می آورد تا کار را دیرتر تحویل دهد . تا حالا چند بار مادرش مرده ، دوسه بار پدرش را به خاک سپرده و … !!

ادامه مطلب ...

کش شلوار

یارو نشسته بوده پشت بنز آخرین سیستم ، داشته صد و هشتاد تا تو اتوبان میرفته ، یهو میبینه یک موتور گازی ازش جلو زد! خیلی شاکی میشه، پا رو میگذاره رو گاز، با سرعت دویست از بغل موتوره رد میشه . یک مدت واسه خودش خوش و خرم میره، یهو میبینه متور گازیه غیییییژ ازش جلو زد! 

دیگه پاک قاطی می کنه  با دویست و چهل تا از موتوره جلو میزنه . همینجور داشته با آخرین سرعت میرفته، یهو میبینه، موتور گازیه مثل تیر از بغلش رد شد!! طرف کم میاره، میزنه کنار به موتوریه هم علامت میده . خلاصه دوتایی وامیستن کنار اتوبان، یارو پیاده میشه، میره جلو موتوریه، میگه: آقا !  من مخلصتم، فقط بگو چطور با این موتور گازی روی ما رو کم کردی؟!

موتوریه با رنگ پریده، نفس زنان میگه : والله ... داداش... خدا پدرت رو بیامرزه وایستادی!...کش شلوارم گیر کرده به آیینه بغلت!

 نتیجه اخلاقی

اگه می بینید بعضی ها در کمال بی استعدادی پیشرفت های قابل ملاحظه ای دارند ببینید کش شلوارشان ! به کدام مدیر گیر کرده...!