دعوا سر اسم نیست. اعتماد به نفس، خودباوری، حس اطمینان شخصی و امثالهم همگی سر و ته یک کرباساند که همهمان کم و بیش میشناسیماش. اگر تعریف اعتماد به نفس و خوبیهایش را دانسته فرض کنیم و دلایل عدم اعتماد به نفس و بدیهایش را هم مفروض بگیریم، آنوقت فقط میماند یک سوال مهم: چگونه اعتماد به نفسمان را تقویت کنیم؟ |
رفقای خوب: بیشتر اوقاتتان را با آدمهایی بگذرانید که اعتماد به نفسشان بالاست. اگر این کار برایتان ممکن نیست، لااقل توی برنامه هر روزتان مدتی را برای همنشینی با افرادی اختصاص بدهید که خودباور و خودساختهاند. حقیقت این است که انرژی مثبت و نیروی درونی آدمها تا حدی مسری است. در حضور این آدمها اصلا لازم نیست کاری بکنید. کافی است کنارشان باشید و آنها حرف بزنند، رفتار کنند، زندگی کنند و شما تماشاگر باشید تا اعتماد به نفسشان کمکم به شما هم سرایت کند. ضمن این که چیزهای بسیاری را هم میشود از همین جماعت و با همین همنشینیهای ساده آموخت. گاهی تنها با آموختن و به کار بستن یک نکته تازه، مسیر زندگی آدم زیر و رو میشود. آن یک نفر: تقریبا تمام آدمهای موفق دنیا یک مشاور دانا و قابل اعتماد داشتهاند. این مشاور یا معلم خوب ممکن است یکی از اعضای خانواده، یک دوست صمیمی، یک معلم مدرسه و یا اصلا یک شخص غریبه و خیرخواه باشد. ممکن است توی زندگیتان حضور داشته باشد یا ممکن است اصلا خودش زنده نباشد و شما از طریق آثاری که از او به جا مانده، از او کمک بگیرید. به هر حال، راهی که شما میخواهید طی کنید و هدفی که میخواهید به آن برسید، احتمالا پیش از شما هم دیگرانی در آن راه رفتهاند و به آن هدف رسیدهاند. مشورت با آن رفتهها و رسیدهها و همنشینی با آن آدمها، اعتماد به نفستان را برای رفتن و رسیدن تقویت میکند؛ ضمن این که سرعتِ رفتن و رسیدنتان را هم چند برابر میکند. |
در شرایط امروزی، مهمترین مسأله در زندگی هر فرد، طرز تفکر و نوع نگاه وی به مسایل و رویدادهاست.
به گفته روانشناسان اگر بتوانیم بفهمیم که دیگران به چه می اندیشند، در درک ما از شخصیت آنها بسیار مفید خواهد بود.
مطالعات علمی نشان داده است، انسانهای خوش بین و منظم که دارای ثبات اجتماعی هستند، خیلی کمتر از افراد تنها، بدبین، مردد و بدون برنامه ریزی قاطع در معرض بیماریهای روحی و روانی و حتی ناراحتی های قلبی- عروقی یا گوارشی قرار می گیرند. در صورتی که خوشبینی اگر در حد متعادل و منطقی باشد، آسودگی خاطر و طول عمر را به همراه دارد.
از آنجا که شخصیت انسانها از بدو تولد و در مرحله کودکی شکل می گیرد، کودکانی که در این دوران نظم شخصی، ارزش قایل شدن برای خود و دیگران، رعایت حقوق انسانی، توانایی توکل کردن، تلاش و پشتکار برای رسیدن به آرزوها و اهداف را می آموزند و در یک کلام با وجدان آگاه رشد می کنند، نسبت به دیگران در زندگی موفق تر هستند.
آنان ترجیح می دهند همیشه نیمه پر لیوان را ببینند، ضمن این که افرادی واقع نگرند. پس کسی که واقعیت را با روشی عینی تجزیه و تحلیل کند، به طور حتم نیمی از افکار منفی او در پرتو آگاهی از بین می رود.
البته خوشبینی بیش از حد و یا پیروی از وجدان به طور افراطی نیز بی فایده است و عواقب ناخوشایندی دارد. چون در برخی موارد خوشبین بودن کورکورانه هم موجب دردسر می شود و فرد را به انسانی بی منطق و خیالباف تبدیل می کند. در عین حال افکار منفی به هیچ وجه قابل توجیه نیست، اما تنها توصیه ما این است که به جای نگرش منفی نسبت به مسایل زندگی، خود را به نگرش مثبت عادت دهید و بدانید بین دقت و بدبینی تفاوت بسیار است. توجه و دقت یعنی اینکه مسایل را دقیقاً تشخیص دهیم، قدم به قدم و آرام و پیوسته پیش برویم تا به مقصد نهایی برسیم در صورتی که بدبین بودن نسبت به مسایل به معنای حذر کردن و پرسه زدن در دنیای شک و تردید است، چون آنچه در زندگی پیش می آید تا حدود زیادی به ذهنیت انسان بستگی دارد، یعنی انسانها همان گونه که می اندیشند، زندگی و پیامدهای آن را دنبال می کنند.
آیا احساس میکنید که نیاز شما به سازماندهی کردن کارها یا افزایش کاراییتان، بیشتر شده است؟ آیا وقت خود را صرف فعالیتهای زیادی میکنید اما با کمال تعجب میبینید که هیچ گام مثبتی در جهت تکمیل آنها برنداشتهاید؟ از لحاظ طرز استفاده، زمان شبیه پول است. ما زمان را مصرف، ذخیره یا سرمایهگذاری میکنیم. وقتی زمان را سپری میکنیم هیچ پیشرفتی در کارایی، موثر بودن و راندمان ایجاد نمیشود. زمان، بدون بازگشت سپری میشود. وقتی که کارهایی را در زمان کمتر و با زحمت کمتری انجام میدهیم در واقع زمان را ذخیره کردهایم. در اینجا ما از میانبرها استفاده کرده و فعالیتهایمان را انجام میدهیم. وقتی هم که در حال سرمایهگذاری زمان هستیم به معنای آن است که ما اکنون زمان را استفاده میکنیم تا آن را برای آینده ذخیره کنیم. وقتی به سینما میرویم زمان خود را سپری میکنیم. به هر حال اگر یک فیلمنامهنویس باشیم، زمانی را که در سینما صرف میکنیم به عنوان سرمایهای برای ما تلقی میشود که مهارت نوشتن ما را بالا میبرد. با این کار در آینده به دلیل افزایش مهارت، زمان کمتری را صرف نوشتن خواهیم کرد و در واقع سرمایهگذاری کردهایم. سپردن کارها به دیگران یک سرمایهگذاری ارزشمند وقت محسوب میشود. وقتی ما کاری را به دیگری میسپاریم در واقع به کسی کاری را میآموزیم که معمولا خودمان آن را انجام میدادیم. در حالی که آموزش دیگران در زمان حال، وقتگیر است اما در آینده شما را از انجام آن کارها فارغ میکند. مهارتهای مدیریت زمان خصوصا برای کسانی که اغلب کارهای مختلف متنوعی را در طی یک روز انجام میدهند، اهمیت مییابد. نکات مدیریت زمان، به شما در افزایش کارایی و کاهش اضطرابهایتان کمک میکند. - بدانید که مدیریت زمان مسالهای است که از قدیمالایام وجود داشته است. |
گرچه اکثر فرهنگ های تجارت کم و بیش متاثر از فرهنگ آمریکایی است، اما به نظر می رسد که فرهنگ ژاپنی دست نخورده تر باقی مانده است. اکثر تاجران و مهاجران در اولین برخورد خود با ژاپنی ها احساسی ناجور و نامتجانس خواهند داشت، اما معمولاً بیشتر آنها بعد از چند مدت این احساس را ترک کرده و از همکاران ژاپنی خود درس می گیرند. این کشور می تواند درس های زیادی در مورد برخوردهای تجاری و کاری به ما بیاموزد. در این مقاله لیستی از 7 درس مهم که می توانیم از ژاپنی ها بگیریم را برای شما تهیه کرده ایم.
1. معاملات بر پایه ی رابطه های شخصی بنا می شود
در فرهنگ تجارت ژاپنی، غیر معمول نیست که قراردادها بر پایه رابطه های خصوصی و خانوادگی بنا شود. یعنی دو نفر باید از قبل با هم آشناییت داشته و همدیگر را خوب بشناسند. به معنای دیگر، قراردادها از روی احترام و آشناییت متقابل انجام میگیرد. تجارت به طریقی انجام می گیرد که هر طرف از نظر اخلاقی به طرف مقابل متعهد و مسئول باشد.
درس عبرت: در ژاپن ایجاد رابطه های خوب خصوصی به شما اعتباری می دهد که برای تجارت های بعدی شما بسیار ضروری است. و وقتی توانستید با یک شرکت ژاپنی رابطه ای خوب برقرار کنید، دیگران نیز گرایش بیشتری برای معامله با شما پیدا خواهند کرد.
طریقه ی وفق یافتن: با راستی و درستی وارد معامله شوید. تا میتوانید سعی کنید تا اطمینان آنها را به خود جلب کرده و با آنها طرح دوستی بریزید.
2. گروه گرا باشید و به تصمیمات گروه احترام بگذارید
ژاپن کشوری است که واژه ی "ما" به جای "من" در آن ارزش بسیار بالاتری دارد. آنها قبل از به مرحله ی عمل آوردن هر تصمیم مهمی، آن را به بحث می گذارند. گروه گرایی به جای فردگرایی در این کشور رونق دارد. شما نیز قبل از اینکه بتوانید پیشنهادات خود را مطرح کرده یا به مرحله ی عمل درآورید، باید عضو گروه شوید.
وجود نوبت کاری شب، برای ادامه فعالیت بسیاری از موسسات ، سازمانها و نهادهای دولتی و خصوصی حیاتی است اما این نوبت کاری سلامتی جسمی، روحی و اجتماعی شاغلان این حوزه ها را نیز بشدت تهدید می کند.
پژوهشهای انجام شده نشان می دهد اشتغال در شب باعث ایجاد اختلالاتی در چرخه طبیعی بدن شده و بر عملکرد قلب و دستگاههای گوارشی و تناسلی تاثیراتی منفی دارد.
نتایج مطالعات متعدد در کشورهای اروپایی نشان می دهد که افراد شب کار دست کم پنج سال نسبت به همکاران روز کار خود کمتر عمر می کنند، طلاق در میان خانواده آنان سه برابر بیش از افراد روز کار است و علاوه بر آن، 40 درصد بیش از سایر همکارانشان زمینه ابتلا به انواع بیماریهای روانی، قلبی و گوارشی را دارند.
اظهارات افراد شب کار نتایج مطالعات مذکور را تایید می کند. آنان می گویند که پس از هر شیفت کاری، در تمامی طول روز احساس کسالت، گیجی و بی خوابی می کنند و ریتم زندگی طبیعی و عادات غذایی آنان نیز بر هم می خورد.
شب کارها به مصرف غذای آماده و در دسترس مانند سوسیس و کالباس یا غذاهای دارای قند، چربی و کافئین بالا برای مبارزه با خستگی و کوفتگی بدن تمایل بیشتری دارند. این در حالی است که متخصصان تغذیه و گوارش همواره نسبت به اثرات منفی غذاهای آماده بر سلامت انسان و افزایش ابتلای آنان به سوءهاضمه و مشکلات گوارشی هشدار می دهند.
اکنون، حتی این نظر بتدریج مورد قبول همگان قرار میگیرد که کار در شیفت شب میتواند خطر ابتلا به سرطان را افزایش دهد.
آژانس بینالمللی تحقیقات سرطان که شاخه ویژه مطالعات سرطانی در سازمان بهداشت جهانی است، کار شیفت شب را به عنوان یک عامل احتمالی سرطان زا طبقهبندی کرده است. برخی مطالعات نیز نشان می دهد احتمال ابتلای مردان شب کار به سرطان پروستات بیشتر از دیگران است.
1-تحصیل مناسب در دانشگاه آغاز مقاله امروز ما، ازجان دبلیوسانتراک 1، مولف معروف روان شناسی سانتراک است. او معتقد است که یکی از موفقیت های حرفه ای در طول عمر، تحصیل مناسب در دانشگاه است.دوران دانشگاه، دوران جست و جو، کشف، خلق، ابداع و شدن است و اگر در این برهه از عمر، در وجود خود جست وجوی دقیقی بکنیم، می بینیم که هزاران قدرت در اختیار داریم که قابلیت فعلیت دارند. 2-چرا تحصیل؟ امروزه اگر از دانشجویان سوال کنید که چرا به دانشگاه آمده اند، جواب های مختلفی می شنوید، عده ای برای رشد و تعالی خود آمده اند. عده ای برای کار و آینده شغلی و عده ای برای به دست آوردن شرایط اجتماعی بهتر و خلاصه خیلی از دلایل دیگر؛ اما به هر دلیلی که وارد دانشگاه شده باشند، انتظار دارند تحصیل و دانشگاه برای آنها یک تجربه مثبت و ارزشمند باشد؛ زیرا به قول ادیسون، آدمی از تجارب مثبت، شاهراه های زندگی را جست وجو می کند.3-مشکل کجاست؟ با این وجود، هنوز برخی از دانشجویان که در این دوره قرار دارند، شاید ندانند که اوج توان و رقم زدن فرصت ها را در درون خود دارند و در نتیجه نمی توانند از وقت خویش، حداکثر بهره را ببرند و حتی گاهی احساس می کنند که نمی توانند کاری را که وظیفه دارند، انجام بدهند؛ در حالی که مشکل این نیست؛ مشکل این است که آنان نمی دانند آن را چگونه انجام دهند. نکات بعدی، راهگشای این مسئله است.4-نگرش درست اساس نگرش درست به تحصیل در دانشگاه، عامل رقم زدن موفقیت های بعدی است؛ از این رو، آغاز ترم باید بگویید: درس می خوانم و یاد می گیرم و با شروع ترم، با شرکت مرتب در کلاس ها و انجام تکالیف، به مرور درس ها بپردازید. در این صورت، در طول ترم، بارهای کسب دانش، سبک تر می شوند. از این جهت، دانشجویان به سه دسته تقسیم می شوند.الف) عده ای روش تدریجی را اتخاذ می کنند؛ یعنی در طول ترم تحصیلی، یادگیری و تکالیف را تقسیم می کنند و آهسته و پیوسته با محتوا و مفاهیم درس ها پیش می روند. اینان در آخر ترم، راحت تر هستند. ب) عده ای هیجانی عمل می کنند؛ یعنی در برخی درس ها یا در بعضی ایام، با برنامه دقیق کار می کنند و سپس در روزهایی دیگر از ترم تحصیلی، به خمودی روی می آورند که البته این روش، آدمی را عصبی بار می آورد. ج) روش تلمباری؛ در ین روش، از آغاز ترم تحصیل تا اواخر، صرفا حضور در کلاس و انجام تکالیف خیلی ضروری صورت می گیرد؛ ولی از مطالعه مستمر، دقیق و مداوم خبری نیست. این مسئله، در پایان هر ترم، مشکلات و فشارهای زیادی به دانشجویان وارد می کند و غالبا شکست در تحصیل یا افتادن مکرر از واحدها، در این روش روی می دهد. |
برای حل مشکلات و رسیدن به اهداف، راههای زیادی وجود دارد. یکی از آنها سلسله قوانینی هستند که به حل مشکلاتتان کمک میکنند. وقتی یک مشکل، خیلی بزرگ و پیچیده بوده و راهحل آن نامشخص است روشی به نام روش آزمون و خطا وجود دارد که به شما اجازه شروع راهی به سوی حل مشکل را میدهد حتی اگر شما نتوانید کل مسیر را در ذهن خود مجسم کنید.تصور کنید که هدفتان صعود به قله یک کوه است اما هیچ راهنمایی برای ادامه مسیر ندارید. یک نمونه از روش آزمون و خطا میتواند این باشد.
مستقیما به سمت قله بروید تا زمانی که با مانعی مواجه شوید که نتوانید از آن عبور کنید. هر گاه شما به چنین مانعی رسیدید به سمت دیگر دور بزنید تا وقتی که دوباره قادر به حرکت مستقیم به سمت قله باشید. این روش، عاقلانهترین و قابل درکترین روش ممکن نیست اما در بسیاری از موارد به خوبی قادر به رساندن شما به قله است.
روش آزمون و خطا، تضمین نمیکند که شما مناسبترین راه حل را پیدا کنید یا حتی ممکن است نتواند به راه حل خاصی هم منجر شود. اما راههای مناسبی برای حل انواع مشکلات را به شما نشان میدهد که میتواند مفید باشد. نکته مثبت این روشآن است که بیتکلیفی ناشی از عدم تصمیمگیری را در شما شکسته وشما را به عمل وادار میکند. وقتی دست به عمل میزنید در واقع شروع به کنکاش در دنیای راهحلها کردهاید که این کار موجب عمیقتر شدن درک شما درخصوص مشکل میشود وقتی علم لازم را راجع به مشکل پیدا کردید میتوانید کمکم شانس خود را دریافتن راه حل مناسب، امتحان کنید. اگر تنها برای حل یک مشکل سعی کنید، در ابتدا چگونگی حل آن را نخواهید فهمید. در اغلب موارد با پیشروی در دل مشکل به راه حل مناسب دست مییابید. شاید این راه حلی باشد که در ابتدای حرکت حتی به فکرتان هم خطور نمیکرده است. اغلب شما تا زمانی که شروع به ایجاد یک چیز جدید کنید حتی دقیقا نمیدانید که در حال ایجاد چه هستید.
روش آزمون و خطا، کاربردهای عملی زیادی دارد و یکی از آنها افزایش بهرهوری شخصی است. روشهای بهرهوری، قوانین اخلاقیای هستند که به ما کمک میکنند که کارها را موثرتر انجام دهیم. برخی از این قوانین را در اینجا میخوانید. با آزمون هر یک از این روشها در زندگی خود، میتوانید بهترین روشهایی که بیشترین نتیجه را در افزایش بهرهوری شما دارد انتخاب کرده و همواره به کار ببندید.
بیشتر دانشمندان و نویسندگان سعی کرده اند تعریف جامع و کاملی از موفقیت ارائه دهند تا مورد استفاده همگان قرار گیرد، اما شمار فراوان این تعاریف خود موجب گردیده است که تا به امروز، توصیف دقیق و مشخصی از این کلمه در دست نباشد. تعریف شما از موفقیت چیست ؟
گذراندن مدارج تحصیلی و اخذ مدارک علمی، رسیدن به ثروت دلخواه، به دست آوردن پست و مقام، داشتن همسری دلخواه، محیط خانوادگی آرام و فرزندانی شایسته، برتری و بالاتری بر دیگران و یا که هنرمندی محبوب، نویسنده ای بزرگ و یا موسیقیدانی مشهور باشیم ؟یکی از دلایل عمده تعدد تعریف موفقیت برداشتهای گوناگون از این مفهوم است. هستند افرادی که به دلیل دستیابی به خواسته هایشان، خود را موفق و کامیاب می پندارند، اما این موفقیت از نظر دیگران چندان ارزش و اعتباری ندارد. بنابراین موفقیت امری نسبی است و هرگز تعریفی واحد به خود نمی پذیرد.
به نظر آلفرد اوستن :
« آرامش و اطمینان بهترین موفقیت است »
هیچ کس واقعا موفق نیست، مگر آنکه خوشبخت باشد و نیز خوشبخت کسی است که کاری مفید و با ارزش انجام دهد. به این اعتبار، تعریف فرهنگ و بستر از موفقیت به مفهوم « نیل رضایتبخش به هدف » تعریفی مناسب است.
تعیین هدف
انسان بی هدف کاملا تابع حوادث و پیشامدهاست. کسی که هدف روشنی در زندگی دارد، پس از رسیدن به کامیابی احساس خوشبختی و آرامش می کند اما افرادی که اهدافی نامشخص را پی می گیرند، به هر مقامی که برسند، باز هم ناراضی اند. هر یک از ما باید به یقین بدانیم که چه می خواهیم، چه هدفی را دنبال می کنیم و در انتظار چه نوع موفقیتی هستیم.
ادامه مطلب ...یکى از راههاى مبارزه با بىحالى، هر قدر هم کوچک و مختصر باشد، آموختن زندگى کردن در لحظه زمان حال است. زندگى در لحظه زمان حال شما، به «حالا»ى شما مربوط و وابسته است. هر وقت شما در خصوص آن فکر کنید، در حقیقت، لحظه دیگرى وجود ندارد که شما بتوانید در آن لحظه زندگى کنید.
تنها حالاست که وجود دارد. آینده هم لحظه زمان حال دیگرى است که وقتى برسد، زندگى مىکنیم و به طور یقین، تا زمانى که فرا نرسیده، شما نمىتوانید در آن زندگى کنید. مسئله این است که ما، در فرهنگى زندگى مىکنیم که بر روى «حالا»، تأکید نمىکند. مىگویند: براى آینده، صرفهجویى کنید؛ به فکر فردا و آینده خودتان باشید؛ براى زمان بازنشستگى خودتان، نقشه بکشید.
دورى جستن از لحظه حال، در فرهنگ ما، تقریباً مانند یک ترس شده و ما همواره در شرایطى هستیم که زمان حال را فداى آینده مىکنیم. در پایان، این نتیجه منطقى به دست مىآید که با این طرز تفکر، نه تنها از شادمانىهاى حالا دورى مىجوییم، بلکه براى همیشه از احساس نشاط و شادى خوددارى مىکنیم. وقتى زمان آینده فرا برسد، به زمان حال تبدیل مىشود و ما باید آن را براى تدارک آینده به کار ببریم. در حقیقت، خوشحال بودن ما، به فردا موکول مىشود و فرداها هم تداوم دارند.
این مرض لحظه زمان حال، شامل انواع مختلفى است که ما در این جا، به چند نمونه زیر اشاره مىکنیم:
شخصى تصمیم مىگیرد که براى هواخورى و استفاده از فضاى پاک و پرطراوت جنگل، لحظات زمان حال خودش را در جنگل و در آغوش طبیعت بگذراند. هنگامى که قدم به داخل جنگل مىگذارد، تمام فکر و ذکرش را بر روى کارهایى که باید پس از برگشت، در خانه انجام بدهد، متمرکز مىکند؛ مثلاً راجع به بچهها، مغازه بقالى، کارهاى خانه و پرداخت صورتحسابها؛ آیا همه آنها درست است؟
زمانى دیگر، فکرش به جلو مىرود و به سوى تمام کارهایى که باید بعد از خارج شدن از جنگل انجام بدهد، متوجه مىشود. بنابراین، لحظات زمان حال این خانم، به وسیله وقایع زمان گذشته، اشغال مىگردد و این فرصت نادر که براى لذت بردن از طبیعت به دست آمده بود، مفقود مىشود.
فرد دیگرى روى متن کتابى مطالعه مىکند که ناگهان مىفهمد مغزش در جاى دیگرى سیر مىکند و سه صفحه بیشتر نخوانده است و از مطالب خوانده شده، چیزى نفهمیده است. ظاهراً چشمانش به کلمات کتاب بوده، اما فکرش و لحظات زمان حالش، به سینماى شب گذشته و نگرانىهاى امتحان فردا بوده است.
لحظه زمان حال که در واقع، واحد گذشت زمان است، همواره با شماست و مىتواند زیباترین تجربه برایتان بشود؛ مشروط بر این که اجازه بدهید در آن گم بشوید و تمام لحظات زمان حال را دریابید و گذشته را به فراموشى بسپارید. آینده به موقع خودش مىآید. شما فقط از لحظه زمان حال، بهره بگیرید که تنها چیزى است که شما در اختیار دارید و به یاد داشته باشید که آرزوها، امیدها و تأسفها، عادىترین و خطرناکترین تاکتیکها، براى ضایع کردن لحظه زمان حال به شمار مىآیند
وقتی که شما به عنوان یک کارآفرین شروع به کار میکنید، کمی که جلو میروید با چالشهایی رو به رو میشوید که حسابی کلافهتان میکنند و حسابی پریشان میشوید. این حالت طبیعی و عادیست و هر کارآفرینی در مرحلهای از کارش با آن مواجه میشود. گاهی اوضاع آنقدر دشوار است که اصلاً پشیمان میشوید و به خود لعنت میفرستید که اصلاً چرا دست به کارآفرینی زدهاید! به خود میگویید که فقط یک آرزو دارم. میخواهم کارمند کسی باشم.
من نشستم و فکر کردم که من به عنوان یک کارآفرین چه چیزهایی را ارزش میدانم و چه چیزهایی در کار و زندگی شخصی برایم مهم هستند. پس از قدری تامل شش که پیدا کردم که همه آنها با حرف f شروع میشوند. پس از این کلمه به این لغات توجه کردم و در کار و زندگیم آنها را لحاظ نمودم، توانستم ازدواج کنم، به فرزندان و همسرم عشق بورزم و در عین حال کسب و کاری موفق هم خلق کنم. امیدوارم این شش لغت به شما هم کمک کنند.
1- faith به معنای ایمان. من به خودم، تواناییهایم و کارم ایمان داشته آنها را به تمامی باور دارم. علاوه بر این ایمان دارم که برای موفقیت حتی در لحظات دشوار و پیچیده هم ابزار مورد نیاز را در دست دارم. اگر به هدفتان، خودتان و کسب و کارتان ایمان نداشته باشید، چطور میخواهید موفق شوید؟
2- family به معنای خانواده، همسر و دو دخترم تمامی زندگی من هستند و شروع یک کسب و کار مستقل باعث شد که من بیشتر به آنها توجه کنم و در مرکز زندگیم قرار گیرند. من سخت کار میکنم ولی با وجود این سه نفر کار و تلاشم هدفمند شده است.