انسان در زندگی به مشکلات زیادی بر می خورد که نیاز به حل آنها دارد و اصولا هر سوالی که انسان با خود مطرح می کند و جوابش را نمی داند خود ، مشکلی به شمار می رود . معمولا انسان با موضع گیری های زیادی مواجه می شود که مشکل به حساب می آیند و این هنگامی است که او هدفی مشخص دارد و برای تحقق آن تلاش می کند اما راهی که منتهی به تحقق هدفش باشد ، نمی شناسد ، یا مانعی وجود دارند که او را از رسیدن به هدفش باز می دارد .
1 – احساس وجود مشکل
سیر تفکر با احساس وجود مشکلی که برای انسان اهمیت دارد ، آغاز می شود . انسان در این مرحله نوعی انگیزه قوی احساس می کند که او را به حل مشکل تشویق می نماید . اصولا احساس وجود مشکل ، نخستین مرحله سیر تفکر را تشکیل می دهد
2 – جمع آوری مدارک پیرامون موضوع ( مشکل )
وقتی انسان وجود یک مشکل را حس می کند معمولا به جستجوی آن از تمام جنبه ها می پردازد تا آن را به خوبی درک کند . و بعد به جمع آوری کلیه اطلاعات و مدارک متعلق به آن و بررسی آنها ، به منظور شناختن درجه تناسب یا عدم تناسبشان با موضوع می پردازد و اطلاعاتی را که مناسب حل مشکل هستند حفظ می کند و آنها را که نامناسب هستند کنار می گذارد ، جمع آوری اطلاعات و اسناد متناسب با موضوع به روشن شدن و فهمیدن و مشخص کردن دقیق آنها کمک می کند .
ادامه مطلب ...یکی از شاگردان شیوانا در جمع بقیه شاگردان از دایی باسوادش تعریف میکرد. شیوانا هم کناری نشسته بود و گوش میکرد. شاگرد گفت: "دایی من خیلی سواد دارد. نزد استادان بزرگی درس گرفته است و از هر کدام آنها مدرکی دارد که نشان میدهد سواد و دانش او خیلی بالاست. اما این دایی من یک مشکل کوچک دارد و آن این است که موقع حرف زدن مثل آدمهای عامی سخن میگوید و بعضی مواقع نیز حرفهای زشت و ناپسند بر زبانش جاری میشود. مادرم میگوید داییام از کودکی اینگونه بوده است و میخواهد با فحش دادن و دشنام دادن، عادی جلوه کند و در واقع دارد خودمانی و سطح پایین حرف میزند تا بگوید با بقیه افراد خانواده فرقی ندارد. اما من که این تضاد و دوگانگی را درک نمیکنم."
شیوانا که تا این لحظه ساکت بود تبسمی کرد و گفت: "ارزش انسان به سواد و دانش اوست و ارزش سواد و دانش فرد به ادب و انسانیت اوست. وقتی سواد و دانش نتواند در انسان ادب و اخلاق نیک ایجاد کند پس باید در آن شک کرد و انسان بیادب حتی اگر کوه دانش را هم بر دوشهایش حمل کند، هیچ ارزشی ندارد. خود را فریب ندهید. دایی شما باید دوباره به مدرسه برود و درس بیاموزد تا سوادی یاد بگیرد که به صورت اخلاق و رفتار و ادب در او متجلی شود."
شیوانا با یکی از شاگردان از دهکدهای میگذشت. یکی از بزرگان ده او را شناخت و از او خواست تا مشکل انتخاب آسیابان را برایشان حل کند. شیوانا قبول کرد. به خانه آن بزرگ رفت. دید جمع زیادی از اهالی نشستهاند و نمیدانند از بین دو نفر کدام یک برای اداره آسیاب بزرگ دهکده مناسبترند.
هر دو باتجربه و کاردان بودند و سابقه خوبی نزد اهالی داشتند. شیوانا کمی فکر و گفت: «از شما میخواهم کاری انجام دهید. هر کدام موفق شدید لیاقت اداره آسیاب را دارد. باید تا فردا ظهر راهی پیدا کنید که در دیگی که کف ندارد، روی اجاقی که آتش ندارد، آشی بپزید که همه اهل دهکده را سیر کند.»
نفر اول با حیرت به شیوانا خیره شد و گفت: «این دیگر چه کار غیرممکنی است که از ما میخواهید؟ دیگی که کف آن سوراخ است مگر آش در خودش نگه میدارد و اجاقی که سرد است مگر چیزی میپزد؟ از همین الان بدون اینکه زحمتی بیفایده بکشم اعلام میکنم که این کار غیرممکن است و خلاص!»
نفر دوم بدون اینکه اعتراض کند از جا برخاست و شروع به امتحان و آزمایش روشهای مختلف رسیدن به جواب کرد. او تا ظهر روز بعد صدها شیوه مختلف را برای استفاده از شکلهای مختلف دیگ و روشهای متنوع گرم کردن آش امتحان کرد و در تکتک آنها شکست خورد. ظهر روز بعد هر دو نفر مقابل شیوانا نشستند و منتظر ماندند تا او نظرش را اعلام کند.
فضانوردان وقتی ماموریتشان در فضا به اتمام میرسد و به زمین برمیگردند. به محض اینکه فرود میآیند، اولین پیامی که مخابره میکنند این است: "ما به سلامت به خانه بازگشتیم!" معنای این جمله این است که آنها با موفقیت به زمین برگشتهاند. انگار برای آنها که از فضای دور میآیند کل زمین خانه آنهاست.
وقتی شخصی از کشورش دور میشود و به کشوری خارج سفر میکند، در بازگشت به محض اینکه از مرزهای وطن عبور میکند و وارد کشورش میشود میگوید: "به خانه برگشتم!" برای این شخص کل کشورش خانه اوست.
خانوادهها وقتی از شهر خود به شهری دیگر سفر میکنند، در مسیر بازگشت زمانی که دورنمای شهر خود را میبینند با شادمانی میگویند بالاخره به خانه رسیدیم. برای آنها کل شهر خانه آنهاست.
حتما باید نتایج نهایی کنکور اعلام شود و اسم بعضی افراد در لیست قبولیها نباشد تا تازه متوجه شوند نمیتوانند به صورت اتفاقی، در رشته خوب و شهر مناسب قبول شوند و بیرنج گنج میسر نمیشود!
حتما باید زلزلهای بیاید و زمینی بلرزد و آواری سنگین بر سر عدهای انسان بیگناه فرود آید تا تازه متوجه شویم خانههای سستبنیاد و کاهگلی نه تنها جانپناه مناسبی برای اعضای خانواده نیست بلکه میتواند به چیزی دلهرهآور و مرگآفرین تبدیل شود.
حتما باید المپیکی برگزار شود و حریفی قوی و ورزیده مقابل شرکتکنندههای پرمدعا ظاهر شود تا مدعیان مغرور تازه بفهمند که در مسابقات جدی، این مهارت و ورزیدگی واقعی است که جواب میدهد و با رفاقتبازی و ولخرجیهای سنگین نمیتوان در مسابقات جهانی مطرح شد.
حتما باید مهندس یا مدیر یا دکتر یا کارشناسی کاری را خراب کند، پلی را فرو ریزد، مجموعهای را به ورشکستگی بکشاند، فرد سالمی را عاجز کند و یا ساختار سالم و درستی را به هم بریزد تا تازه متوجه شویم که:
کار هر بز نیست خرمن کوفتن/ گاو نر میخواهد و مرد کهن
متاسفانه در اوج تمدن و در قرن بیست و یک که بشر در تمام زمینههای علمی بزرگترین پیشرفتهای تاریخ بشریت را تجربه کرده، هنوز هستند آدمهایی که در کمال تاسف، قدرت و اجازه تصمیمگیری یافتهاند و با تصمیمهای خام، ناپخته و بیحساب و کتاب که می گیرند نه تنها زندگی خود، بلکه سرنوشت اطرافیان و دیگران را نیز به خطر میاندازند.
اولین نکته مهم و حیاتی در فرایند برنامه ریزی ، تعیین هدف یا اهداف است. اهداف ، عنصر اصلی برنامه ریزی بوده و برنامه ها برای دستیابی به آن طراحی و سپس اجرا می شوند. تمام کارها و وظایف مدیران سازما، اعم از برنامه ریزی ، تصمیم گیری ، سازماندهی و کنترل ، به منظور دستیابی به این اهداف است . پس ، اهداف ، مبنای برنامه ریزی ، و هسته اصلی تمام وظایف و کارهای مدیران هستند. همچنین اهداف سازمانی به فعالیت ها، تلاش ها و حرکت سازمان جهت داده و آن ها را در مسیر معین و مشخصی رهنمون می شوند.
برخی از صاحب نظران و نویسندگان مدیریت ، اهداف و نقش آن ها را در سازمان این گونه تبیین می کنند. اهداف دقیقا مشخص می کنند که سازمان به کجا می خواهد برود و چه چیزی را باید به دست آورد. همچنین اهداف به مدیران این امکان را می دهند تا برنامه هایی را طراحی کنند که به رسالت سازمان را به واقعیت تبدیل کنند. (۱)
1.براستی که بهترین اخلاق مردان، حلم و بردباری است.
2.اگر با شکیبایی زندگی کنید، بردباری می آموزید.
3.شکیبایی تلاش مثبت و قلبی برای درک باورها، کنش ها و عادات دیگری است، بدون این که به سهیم شدن و پذیرفتن آنها نیازی باشد.
4. شکیبایی چاره آن کس است که دستش از چاره های دیگر کوتاه باشد.
5. باید با صبر و شکیبایی عیب هایی را که نه می توانیم در خود و نه در دیگران تغییر دهیم، تحمل کنیم.
6. کلید همه چیز شکیبایی است ، جوجه را از تخم می گیرند ، ولی تخم را خرد نمی کنند.
7. کسی که صبر کند، رنج و محنت او سبک می شود.
8. از دست دادن ثروت مهم نیست، صبر را نباید از دست داد.
9. بردباری کلید شادمانی است و شتاب کلید اندوه.
10. تحمل و بردباری بالاترین جرئت و جسارت است.
11. موفقیت هایی که نصیب بشر شده عموماً در سایه تحمل و بردباری بوده است.
12. بر شّری که پرهیز از آن ممکن نیست با تحمل و بردباری می توان پیروز شد.
13. بردباری در زمان خشم و خوشرویی هنگام عُسرت ( سختی ) مشکل ترین کارهاست.
زندگی همیشه مطابق با انتظارات ما پیش نمی رود، در خانواده، محیط کار و در همسایگی خود با مشکلاتی مواجه می شویم، روابط پایان می پذیرد، فرزندانمان خانه را ترک می کنند، شغلمان را از دست می دهیم، بیمار می شویم و بالاخره گاهی مرگ، افرادی که دوستشان داریم را از ما می گیرد، اما با این وجود، اکثر ما انسان ها خودمان را با این تغییرات سازگار می کنیم. به نظر می رسد این سازگاری نشانه وجود انعطاف پذیری در ما باشد. انعطاف پذیری که امروزه جایگاه ویژه ای در بین آسیب شناسان تحولی یافته است، به عنوان فرایندی پویا تعریف می شود که باعث ایجاد سازگاری یا انطباق مثبت در شرایط ناگوار یا تروماتیک می شود. انعطاف پذیری ساختاری است چند بُعدی که در تحول آن عوامل ژنتیکی (مانند هوش) و محیطی (مانند پایگاه اجتماعی-اقتصادی خانواده) متعددی نقش دارند. در واقع افراد انعطاف پذیر با داشتن ویژگی های شخصی (مانند خودکار آمدی و شادمانی) و اجتماعی (مانند والدین صمیمی و وجود بزرگسالانی خارج از خانواده که علاقمند به ارتقا رفاه کودک هستند) نه تنها از مهارت های بین فردی خوبی برخوردار هستند، بلکه کنترل بیشتری در زنـدگی داشته و فـعالانه به برنامه ریزی برای غلبه بر حوادث می پردازند.
نخستین ابزار سادۀ تفکر ” داشتن دید وسیع ” است . یکی از بزرگترین خطاهای تفکر استفاده از آن برای حمایت از عقیده ای است که پیشاپیش در همان برداشت اول یا از روی پیشداوری یا سنت یا تفکر سطحی شکل گرفته است .این یکی از نقاط ضعف بزرگِ تلۀ هوش است که افراد بسیار باهوش حتی بیش از سایرین در آن گیر می افتند ! این عده چنان با استادی از این نقطه نظر دفاع میکنند که کند و کاو دربارۀ موضوع نوعی وقت تلف کردن به نظر می رسد. اگر حتم داشته باشید که حق با شماست و بتوانید آن را به دیگران ثابت کنید ؛ دیگر چه دلیلی دارد که دربارۀ آن موضوع تحقیق و بررسی کنید ؟!
پی . ام . آی ابزار قدرتمندی است که از فرط سادگی تقریبأ آموختنی نیست ؛ چون کسی که فکر می کند ، به هر حال به نحوی آن را به کار می گیرد .
P = plus پی : نکات مثبت
M=minus ام : نکات منفی
I=interesting آی : نکات جالب توجه
اعتقاد ، عبارت از احساس اطمینان نسبت به درستی چیزی است . مثلأ اگر به هوشمندی خود اعتقاد داشته باشید ، این اعتقاد ، صرفأ یک نظریه نیست ، بلکه احساس اطمینان می کنید که فرد باهوشی هستید . این احساس اطمینان از کجا آمده است ؟
هر فرض یا نظر را بصورت رویۀ میز در نظر بگیرید . اگر میز پایه نداشته باشد به چیزی متکی نیست .
نظریه هم در صورتی بصورت عقیده در می آید که پایه هایی داشته باشد . این پایه ها که موجب اطمینان می شوند عمدتأ ناشی از تجارب مرجع هستند . مثلأ اگر معتقد باشید که فرد باهوشی هستید ، احتمالأ تجارب قبلی شما ( نمرات زمان تحصیل یا اظهار نظر دیگران ) باعث ایجاد این عقیده شده است .
البته ما برای احساس اطمینان ، محدود به تجارب گذشتۀ خویش نیستیم .
ادامه مطلب ...